عاشقانه ها

من از روز ازل، دیوانه بودم

دیوانه روی تو،سر گشته موی تو

سر خوش از باده مستانه بودم

در عشق و مستی، افسانه بودم

نالان از تو شد چنگ و عود من

تار موی تو، تار و پود من

بی باده مدهوشم، ساغر نوشم

ز چشمه نوش تو

مستی دهد ما را ، گل رخسارا

بهار آغوش تو

چو به ما نگری غم دل ببری

کز باده نوشین تری

سوزم همچو گل ، از سودای دل

دل رسوای تو ، من رسوای دل

گرچه به خاک و خون کشیدی مرا

روزی که دیدی مرا

بازا که در شام غمم صبح امیدی مرا

صبح امیدی مرا

هاست لینوکس cpanel
جمعه 23 / 1 / 1391برچسب:, :: 12:29 ::  نويسنده : محرم

در یچه نگاهمو عوض کردم..............

 

 

 


 

 

زندگی  گاهی گریه ست

 

 

 

      گاهی خنده

 

 

 

گاهی بازنده ای

 

 

 

گاهی برنده

 

 

 

زندگـــــی

 

 

 

        گاهی عشق

 

 

 

              گاهی نفرت

 

 

 

                   گاهی امید

 

 

 

    گاهی حسرت

 

 

 

     گاهی افتادن و موندن و بریدن

 

 

 

گاهی وقتا پر گشودن وپریدن

 

 

 

زندگـــــی

 

 

 

       مثل یه سقفه

 

 

 

    تو هجوم بی پناهی

 

 

 

    زندگــــی عشق و محبت

 

 

 

              کندن از مرگ و تباهی

 

 

 

    زندگـــــی مثل یه جنگه تنها جنگی که قشنگه

 

 

 

       تو نبرده زندگــــــی عشق حکم تفنگ

 

 

هاست لینوکس cpanel
جمعه 23 / 1 / 1391برچسب:, :: 12:24 ::  نويسنده : محرم

یادم باشد

***

یادم باشد جواب كین را با كمتر از مهر وجواب
دو رنگی را با كمتر از صداقت ندهم
یادم باشد باید در برابر فریادها سكوت كنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه، درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاك زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن
به دنیا آمده ام … نه برای تكرار اشتباهات گذشتگان….

یادم باشد زندگی را دوست دارم….

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان
بی زبانی كه به سوی قربانگاه می رود
زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم….

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی
كه از سازش عشق می بارد به اسرار
عشق پی برد و زنده شد….

یادم باشد سنجاقك های سبز قهر كرده
و از اینجا رفته اند… باید سنجاقك ها را پیدا كنم
یادم باشد معجزه قاصدكها را باور داشته باشم….

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر كس
فقط به دست دل خودش باز می شود

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم….

یادم باشد زنده ام....

هاست لینوکس cpanel
جمعه 23 / 1 / 1391برچسب:, :: 12:16 ::  نويسنده : محرم

دیرزمانی است که پ نه پ وارد ادبیات جوانان شده است که نمونه آن را در اینجا می بینید

    رفتـــم بــه کنـــار دلــبرم با شــادی
 گفتـا کـه چـه خوب یاد من افتــادی
 گفتـم صـنما تــو عشق را استـادی
 گفتا پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو یاد من میدادی
 گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ و درد زهـــر مــاری


برای جلوگیری از گسترش این حرکت ستاد مبارزه با پ نه پ شکل گرفت که در اینجا به بخشی از فعالیت های آن اشاره می کنیم

ستاد مبازه با فتنه پ نه پ
 
 
 
 
به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم
 
 

 

 

)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح(

   
     رفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟
میگم: بله، دستتون درد نکنه )گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها(    

ميخوام مسواك بزنم
   مامانم مي پرسه ميخواي مسواك بزني؟؟
ميگم بله مامان جون..
ميگه خمير دندونم روش ميزني؟؟
 ميگم بله مامان جان..
ميگه خاك تو سرت اين همه موقعيت پ ن پ درست كردم واست استفاده نكردی
 منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون
    
بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟
میگم...اگه شما صلاح بدونین )ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)      

رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟
 گفتم بله اومديم خون بديم. شما هم بفرماييد بساط لودگي تون رو جاي ديگه پهن کنيد.
يارو همون جا به گريه افتاد و ابراز پشیمونی کرد.
 ]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهي از منکر[    

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
میگم نون باشه بقیش مهم نیس    

از اتاقم اومدم بیرون ،در دستشویی رو باز کردم .مامانم میگه داری میری دستشویی؟میگم نرم؟؟؟

به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟
 تا اومدم بگم  پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزن من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم

     ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟
 میگه گشنته ؟ چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم :
 بله گشنمه ]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ [    

نوزاده تو بغل مامانش گریه میکرده مامانه میگه قربونت برم گرسنته؟
 بچه هه میگه پَ نَ پَ دارم برای گرسنگان و زلزله زدگان سومالی گریه میکنم (واحد نفوذی پ نه پ)    

رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟
 گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید )ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگ‌سازی به جای حاضر جوابی(    

رفتم دستتشویی هی دارم در میزنم! میگه هاااان، دستشویی داری؟
 پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخریم مهلت ثبت نام جشنواره حساب های قرض الحسنه بانک صادراته، جا نمونی! طرف اومد بیرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدین از این چرت و پرتا بگین (کمیته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سیار مستقر در توالت عمومی)    

تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟
 گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل (ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 13 / 11 / 1390برچسب:, :: 10:7 ::  نويسنده : محرم



یادم نمی آید کجا را دوست دارم ...!

دریا و شن؟..نه! کوه ها را دوست..دارم؟...!


انگار احساسات من دست خودم نیست

گاهی سکوت و گه صدا را دوست دارم


شرمنده ام ! باید بگویم مدتی هست

اصلا نمیدانم شما را دوست دارم؟

آه..این دلم از دست آدم ها گرفته

دنیای خوب بچه ها را دوست دارم


چشم دلم دنبال یک عشق قدیمیست

این عشق پاک بی ریا را دوست دارم


لیلا!برو!..دیگر جنونت در دلم نیست

مجنونی این لحظه ها را دوست دارم


بال و پرم بودی ولی پرواز را من

بی بال و پر..نه!بی مدارا دوست دارم


آه عشق احساس شگرفی دارد اینبار

این حس زیبا و رها را دوست دارم


آخر خدایا این چه احساس عجیبی است

هان!یادم آمد!...من خدا را دوست دارم ...!



در اشک هایی که از محبت خدا می ریزید، برای عاشق شدن دل ما هم دعا کنید.


هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 13 / 11 / 1390برچسب:, :: 9:56 ::  نويسنده : محرم

 

 


 
برای سلامتی و نشاط هر چه بیشتر

 

 

   
این 10 میوه را در اولویت مصرف قرار دهید

 


 

گرچه اگر دنیای ثمربخش میوه ها را مورد بررسی قرار دهیم هر کدام از آنها را می توان بدلیل خواص فراوان آن پراهمیت دانست ولی آن چیز که در تمام خاصیت های آنان مشترک است اینست که میوه ها خنک کننده های طبیعی بدن هستند و دارای مقدار زیادی ویتامین و کربوهیدرات برای تغذیه بدن و همچنین تامین انواع رژیم های غذایی می باشند. علت این همه طعم و رنگی که خداوند متعال در تک‌تک میوه‌ها قرار داده بی‌حکمت نیست چراکه هر نوع از میوه ها خواص مفیدی برای بدن انسان دارد. در این ایمیل نگاهی گذرا داریم به خواص 10 نوع میوه از بین میوه های بسیار دیگر که مصرف آنها سلامتی و نشاط هر چه بیشتر شما دوستان را تضمین می کند.

1.پرتغال

پرتقال یكی از قدیمی‌ترین میوه‌هائی است كه بشر از آن استفاده می‌كرده است و در حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح كنفوسیوس از آن نام برده است‌. در حال حاضر بیشتر از ۲۰۰ نوع پرتقال در آمریكا كشت می‌شود و آمریكا نصف كل محصول پرتقال دنیا را تولید می‌كند. پرتقال اولیه، كوچك، تلخ و پر از هسته بوده است كه در اثر تربیت مهندسی ژنتیكی و همچنین انتخاب نوع بهتر و كود كافی درشت تر و شیرین تر شده است. پرتقال یك میوه اسیدی است و بنابراین سم زداست. كلسیم پرتقال بسیار بهتر از كلسیم شیر جذب می شود. یك لیوان شیر 291 میلی گرم كلسیم دارد كه 93 میلی گرم یعنی 31 درصد آن جذب می شود در حالیکه یك لیوان آب پرتقال 350 میلی گرم كلسیم دارد كه 130 میلی گرم یعنی 37 در صد آن جذب می شود. پرتقال در حدود دو سوم نیاز روزانه ما، یعنی 50 میلی گرم ویتامین C دارد.

2.سیب

یك ضرب المثل قدیمی می گوید: "با خوردن روزانه 1 عدد سیب هرگز نیازی به پزشك ندارید." سیب سرشار از پكتین است كه كلسترول خون (LDL) را پایین می آورد. خوردن روزانه 2 عدد سیب، كلسترول خون را بیش از 16 درصد كاهش می دهد. سیب با داشتن فیبر زیاد به افراد دیابتی كمك می كند تا قند خون خود را تنظیم كنند همچنین سیب از افزایش یا افت ناگهانی قند خون جلوگیری می كند. ویتامین C موجود در سیب به نوع سیب بستگی دارد. اكثر آنها مقادیر فراوانی ویتامین C دارند.
 

سیب سرشار از ویتامین ها و مواد معدنی است. یك سیب متوسط با هسته و پوست 80 كالری انرژی دارد. بهتر است سیب را با پوست بخورید اما سعی کنید دانه های سیب را نخورید. زیرا هر كدام، حاوی مقادیر كمی سیانید است. این ماده از درخت وارد سیب می شود تا با آن دانه هایش را پراكنده كند. بدن انسان و حیواناتی كه این دانه ها را بخورند، آنها را دفع می كند. اما باید مراقب دانه های سیب له شده بود و آنها را نخورد. خوردن سیب حدود 20 تا 30 گرم فیبر را برای بدن شما تامین می کند و این درحالیست که رژیم غذایی با فیبر بالا می تواند خطر بیماری قلبی را پایین بیاورد.
 
3. موز

موز معروفترین میوه گرمسیری است كه معمولاً نرسیده چیده می شود و تا رسیدن به مقصد می رسد. برای تسریع رسیدگی آن از گاز اتیلن استفاده می شود. تنها میوه ای است كه برای بعضی افراد، چاق كننده است زیرا مقادیر فراوانی نشاسته دارد. روزی یك عدد موز مصرف كنید. زیرا حاوی مواد مغذی مورد نیاز بدن است. موز محتوی 8 آمینو اسید ضروری برای بدن است كه بدن نمی تواند آنها را بسازد. موز منبع غنی فیبر، پتاسیم و ویتامین C است که نقش کلیدی در سلامت قلب و عملکرد عضلات دارد. موز رسیده حركت روده را تنظیم می كند و برخلاف تصور عموم یبوست ایجاد نمی کند. شاید افرادی كه موز نرسیده مصرف می كنند، دچار یبوست بشوند.
                                              4. تمشک 


تمشك میوه ای شبیه شاه توت و توت فرنگی است و به رنگ زرد یا سرخ مایل به سیاه یافت می شود. میوه تمشك ترش مزه بوده و به صورت خام یا پخته، شربت، كمپوت و ... خورده می شود. بوته تمشك در مناطق گرم و مرطوب، در جنگل ها و صحراها می روید و گاهی آن را می كارند. گل های تمشك به رنگ های سفید، صورتی یا به صورت خوشه در ماه های مرداد پدیدار می شود و تا مهر دوام می آورد. قسمت های مورد استفاده بوته تمشك عبارت از میوه ، برگ، تخم، دانه و گل می باشد.
 

تمشك سرشار از ویتامین های C وK است و برای اوره و فشار خون مفید است. تمشك خون را تصفیه می كند و برای كسانی كه به روماتیسم مبتلا هستند، بسیار مفید است. تمشك برای تسكین درد سودمند است، زیرا تمشك دارای اسید سالسیلیك می باشد. تمشك خون را قلیائی می كند و قند آن برای مبتلایان به مرض قند مفید است. تمشك دارای خاصیت ضد عفونی كننده است. این میوه دارای تقریبا حاوی 10 گرم فیبر در یک فنجان واحد است. خوردن جوشانده برگ تمشك به مقدار 3 تا 4 فنجان در روز و بین غذاهای اصلی، بند آوردن ادرار را معالجه می كند و بهترین دارو بر ضد درد كیسه مثانه است.
 
 

5. گیلاس


این میوه نه فقط به خاطر طعم مطبوع بلكه به خاطر ظاهر زیبایش مورد توجه همگان است. شكفتن شكوفه های گیلاس یكی از زیباترین مناظر طبیعت است. مطالعات نشان می دهد كه رنگدانه موجود در گیلاس به رفع مشكلات و دردهای عروقی كمك می كند. این رنگدانه ها محتوی آنتوسیانین هستند. آزمایشات نشان داده است كه آنتوسیانین موجود در گیلاسهای ترش 10 برابر خاصیت ضد التهاب آسپرین عمل می كنند. البته این ماده مثل آسپرین، معده را تحریك نمی كند. گیلاس خاصیت سم زدایی نیز دارد.
 

از آنجا كه میوه گیلاس دارای چربی و نشاسته كم و فیبر زیاد است مصرف آن در حد مناسب به مبتلایان دیابت و ورم مفاصل توصیه می ‏شود و از آنجا كه قند گیلاس برای افراد دیابتی زیان بار نیست بنابراین دیابتی ها می توانند به میزان توصیه شده از این میوه مصرف كنند. میوه گیلاس همچنین مسكن اعصاب افراد است. چربی اشباع شده در گیلاس بسیار كم است و همچنین مانند سایر گیاهان كلسترول و سدیم ندارد و از طرف دیگر ضمن دارابودن فیبر خوراكی بالا، از ویتامین C بالایی نیز برخوردار است.
 

6. زغال اخته


زغال اخته بیشتر از آنکه میوه‌ای مرسوم باشد، میوه نوبرانه و هوسانه است که در اواخر تابستان در مغازه‌ها دیده می‌شود. زغال اخته اغلب به فرم توده‌ای در جنگل‌ها و مرداب‌ها و نقاط مرتفع تا کم ارتفاع رشد می‌کند. محل عمده پرورش زغال اخته در ایران، استان قزوین و در مناطق شمالی این استان در بخش‌های رودبار و رودبار الموت است. درخت زغال اخته از نیمه‌های اسفند شکوفه می‌دهد و قریب 2 ماه دارای شکوفه است. این میوه دارای رنگی قرمز و بسیار ترش است. هنگامی که کاملا می‌رسد به رنگ سیاه و شیرین تبدیل می‌شود و کاربرد آن در صنایع غذایی و شکلات سازی، لواشک و... است.
 

زغال اخته دارای ویتامین C و B است و مقدار زیادی آهن، کلسیم و منیزیم دارد. زغال اخته حاوی بیش از 10 درصد تانن، قند، پکتین، اسیدهای آلی و رنگدانه است. این میوه خوشمزه کم کالری است و باعث اضافه وزن نمی‌شود. قند فروکتوز و گلوگز زغال اخته کم است. مصرف آن برای افراد چاق و بیماران دیابتی مشکلی ایجاد نمی‌کند. همچنین این میوه منبع خوبی برای فیبر است. مصرف زغال اخته به کاهش بیماری‌های قلبی کمک می‌کند. زغال اخته به کاهش سطح کلسترول نیز کمک می کند. زغال اخته جزو میوه‌هایی است که از بروز عفونت جلوگیری می‌کند. ابوعلی‌سینا، دانشمند و پزشک مشهور ایرانی آب زغال اخته را برای شستشوی زخم‌های جلدی و گرد ریشه آن را برای التیام زخم‌ها به کار می‌برد. با تمام خواص مفیدی که زغال اخته دارد مصرف بیش از اندازه آن باعث تهوع، اسهال، دل به هم خوردگی و سردرد می‌شود.
 

7. انبه


انبه محتوی مواد مغذی و تقویت كننده روده است. هضم آن، بسیار آسان است. اگر مشكل معده یا سوء هاضمه دارید، انبه مصرف كنید كه محتوی مقادیر زیادی ویتامین C و كلسیم است. در هند برای جلوگیری از خونریزی، تقویت قلب و مغز مصرف می شود. به علت فراوانی آهن، نقش سازندگی خون دارد. توصیه می شود افرادی كه از كم خونی رنج می برند، انبه مصرف كنند. برای خانمها در طول دوران بارداری مفید است. انبه حاوی ویتامین های مختلفی است. ویتامین A یا بتاكاروتن محافظ پوست و مخاط بویایی است، چشم را تقویت و سوخت و ساز را تنظیم می كند. انبه یكی از غنی ترین منابع بتاكاروتن است. بتاكاروتن، آنتی اكسیدان بسیار قوی است كه ضد رادیكال های آزاد عمل می كند.
 

یك انبه بیش از نیاز روزانه شما بتاكاروتن دارد. خانواده ویتامین B تقویت كننده سیستم عصبی است و به بدن كمك می كند تا با استرس مقابله كند. در ساخته شدن رنگدانه مو و پوست مؤثر است. انبه به علت داشتن منیزیم و پتاسیم برای كاهش فشار عصبی و داشتن آرامش روحی مؤثر است. زیرا اسید آمینه و تریپتوفان دارد و پیش ساز در تولید سروتونین یا هورمون شادی است. اسید آمینه موجود در انبه قابل توجه است. گلوتامین اسید، ماده مغذی مورد مصرف مغز است، كه به تمركز و بهتر شدن حافظه كمك می كنند.
 

8. توت فرنگی


طبق آخرین تجزیه علمى كه از توت فرنگى كرده اند معلوم شده است كه توت فرنگى دارای مقدار قابل توجهی پروتئین، چربى، سلولز و مواد روغنى، آهك و آهن و املاح حل شدنى می باشد. بین املاح معدنى موجود در توت فرنگی باید از كلسیم، فسفر، سدیم ، منیزیم ، سیلیس ، آهن ، گوگرد، بروم و ید نام ببریم. توت فرنگى داراى ویتامین هاى B و C و K مى باشد. حتی مقدار ویتامین C توت فرنگى زیادتر از مقدار ویتامین C لیموى ترش است. آنچه توت فرنگى دارد به این میوه خاصیت تقویت كننده و مغذى و تصفیه كننده خون و ادرارآور و ترمیم كننده املاح معدنى بدن و قلیا كننده خون داده است.
 

براى دفاع بدن، در مقابل میكروبها و سموم، میوه اى مفید است، براى منظم كردن اعمال كبد موثر است و فشار خون را به حد معتدل نگه مى دارد و براى اشخاصى كه مرض قند دارند مصرف آن مفید است. توت فرنگى را وقتى كاملا رسیده است انتخاب كنید و با آب جارى بشویید ولى آن را در آب نیندازید كه مدتى بماند زیرا عطر و خواص مفید آن از دست مى رود. خانمهایى كه مى خواهند از توت فرنگى به عنوان معالجه زیبایى استفاده كنند باید پنج یا شش عدد توت فرنگى را در یك پارچه نازك بریزند و فشار دهند تا آب آن در ظرفى خارج و جمع شود و بعد آن را به صورت خود بمالند تا پوست آنها شفاف و با طراوت شود.


9. انگور بنفش


انواع و اقسام انگور در فصل تابستان و پاییز در دسترس عموم مردم قرار دارد. این میوه یکی از منحصر به ‌فرد‌ترین میوه‌هایی است که در رنگ‌های گوناگون و سایزهای مختلف در بازار وجود دارد. انگور یک میوه بهشتی است و خواص فراوانی دارد. دانه‌های سبز یا قرمز یا حتی بنفش انگور خاصیت‌های جادویی دارند و در درمان بسیاری از بیماری‌ها تاثیرگذارند. به گفته پزشکان، انگور سربازی است که به جنگ بیماری های قلبی می‌رود و ضمن افزایش انعطاف و سلامت ماهیچه‌های قلب، به کاهش کلسترول و فشار خون کمک می‌کند. این میوه در مورد حفظ سلامتی قلب زنان بهتر از مردان عمل می کند و به همین دلیل مصرف آن به طور ویژه برای خانم ها توصیه می‌شود.
 

انگور از آن دسته میوه‌هایی است که مقادیر قابل توجهی آنتی‌اکسیدانت در خود گنجانده و یک ضد سرطان قوی به شمار می‌آید. گفتنی است دانشمندان اخیرا به این نتیجه رسیده‌اند که انگور از ابتلا به آلزایمر جلوگیری می‌کند. علاوه بر این یک خبر خوش دیگر هم برای طرفداران انگور وجود دارد و آن خاصیت ضد پیری این میوه است که پس از تحقیقات متعدد به اثبات رسیده است. انگور از پیر شدن سلول‌ها جلوگیری می‌کند. توجه داشته باشید که آب انگور هم به اندازه خود آن و حتی بیشتر از آن برای سلامتی بدن مفید است و پزشکان علاوه بر نوشیدن آب انگور، خوردن میوه آن را هم تاکید می‌کنند. خاصیت دیگری که این میوه دارد این است که اجازه نمی‌دهد پلاکت‌ها در خون به هم بچسبند و از گرفتگی عروق پیشگیری می‌کند. ضدسرطان بوده و خاصیت ضدپیری هم دارد و سلول‌ها را از گزند رادیکال‌های آزاد که عامل پیر شدن سلول‌ها هستند، محافظت می‌کند.در کل مصرف انگورهای رنگین‌تر می‌تواند برای بدن مفیدتر باشد و به عبارت ساده‌تر تمام میوه‌ها و سبزیجاتی که به رنگ نارنجی، قرمز یا بنفش هستند، خاصیت آنتی‌اکسیدانی و ضدپیری بیشتری داشته و مفیدند و هر چه رنگ انگور پررنگ‌تر باشد خصوصا انگور بنفش که حافظ سیستم قلب و عروق بوده و از لخته شدن خون در عروق قلب پیشگیری می کند.


10. لیمو ترش


لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلولهای سرطانی است و 10000 بار قویتر از شیمی درمانی عمل میکند. بسیاری از مردم در اثر سرطان میمیرند در حالیکه این راز همچنان حفظ میشود تا منافع شرکتهای داروسازی به خطر نیفتد. لیمو ترش را میتوان به صورتهای متفاوت مصرف نمود، قسمت گوشتی آن را خورد یا آب آن را مصرف نمود. به صورت شربت و یا صور دیگر، جالب ترین خاصیت آن اثرش بر روی کیست ها و تومورهاست. در مورد این گیاه ثابت شده است که درمان همه انواع سرطان است. همچنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت و کرمها محسوب میشود. فشار خون بالا را تنظیم میکند و و ضد افسردگی است و با استرس و اختلالات عصبی مبارزه میکند. لیمو ترش سلول های سرطانی را در 12 نوع سرطان از جمله سرطان روده، سینه، پروستات، ریه و پانکراس نابود میکند. و جالب تر از همه اینکه این نوع درمان با عصاره لیمو نه تنها سلولهای سرطانی را نابود میکند بلکه سلولهای سالم را نیز آلوده نمی نماید.
 


این میوه، بهترین سم زدای طبیعی است. اگر می خواهید بدن خود را پاكسازی كنید، صبحها لیمو بخورید. نصف یك لیمو ترش بزرگ را در آبمیوه خود بچكانید. به این ترتیب نوشیدنیها طعم فوق العاده ای پیدا می كنند. لیمو مثل بقیه مركبات منبع مناسب ویتامین C است. لیمو برای پاكسازی دستگاه گوارش مفید است. لیمو را در آب گرم بچكانید و مصرف كنید. با این كار یك نوشیدنی گرم و ملایم و مدٌر بوجود می آید كه سم بدن را دفع می كند مخصوصاً زمانی كه بخواهید در برنامه غذایی خود پاكسازی سموم را داشته باشید. عطر لیمو برای تقویت روحی مناسب است. رایحه درمانها معتقدند این رایحه به تقویت سیستم عصبی كمك می كند.از لیمو برای تقویت مو نیز استفاده می شود برای افرادی كه موی چرب دارند، مؤثر است. زیرا غدد چربی را تحریك می كند و با تولید چربی موها درخشانتر به نظر می رسند. آب لیمو به خاطر طعم بسیار خوب و قند بسیار کمی که دارد، در طبخ غذاهای مختلف و در نوشیدنیها استفاده می شود. بویژه برای محافظت از سیستم ایمنی بدن در زمستان و جلوگیری از سرماخوردگی سودمند است. لیمو در غذاهای فصل تابستان بویژه در سالادهای سرد مخصوص تابستان نیز استفاده می شود. لیمو معمولاً به همراه غذاهایی که با ماهی تهیه می شوند نیز مصرف می شود

 

 

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 13 / 11 / 1390برچسب:, :: 9:39 ::  نويسنده : محرم

لیست احمقانه ترین سوالات IT که از مشاوران شرکتBT انگلستان پرسیده شده به شرح زیر است: 

مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟
مشتری : 
Netscape

مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.
مشتری : اوه، ببخشید ... 
Internet Explorer
_____
مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم.
یکی از دوستام یک 
Screensaver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!
_____
یک مشتری نمی‌تونه به اینترنت وصل بشه...
مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟
مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.
مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟
مشتری : پنج تا ستاره.
_____
مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم.
مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟
مشتری : نه.
_____
مرکز : روی آیکن 
My Computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.
مشتری : سمت چپ شما یا سمت چپ من؟
_____
مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک 
a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست.
مشتری : اون 7 هم با حروف بزرگه؟
_____
مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می‌نویسم.
مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟
مشتری : خوب، من حرف 
a رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟
_____
مشتری : سلام، من (سلین) هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم
مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟
مشتری : آره ولی اون واقعاً گیر کرده
مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می‌کنم برای همکاران فنی که بیان در محل.
مشتری : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درایو ... هنوز روی میزمه ... ببخشید ...
_____
کاربر: کامپیوتر می گوید هر کلیدی را (
any keys) فشار دهید اما من نمی‌توانم دکمه any را روی کیبوردم پیدا کنم.
_____
کاربر: من نمی‌توانم کانال‌های تلویزیون را با مانیتورم عوض کنم.
_____
کاربر: من با یک نفر در اینترنت آشنا شدم می‌توانید شماره تلفن او را برای من پیدا کنید.
_____
کاربر: اینترنت من کار نمی‌کند؟
مشاور: مودم را وصل کرده‌اید، همه سیم‌های کامپیوتر را چک کرده‌اید؟
کاربر: نه الان فقط مانیتور جلوی من است هنوز کامپیوتر و مودم را از جعبه در نیاورده‌ام!
_____
کاربر: پسر 14 ساله من برای کامپیوتر رمز گذاشته و حالا من نمی توانم وارد آن شوم.
مشاور: رمز آن را فراموش کرده؟
کاربر: نه آن را به من نمی‌گوید چون با من لَج کرده!
_____
مشاور: لطفا روی 
My Computer ،کلیک کنید.
کاربر: من فقط کامپیوتر خودم را دارم کامپیوتر شما پیش من نیست.
_____
مشاور: مشکل شما به خاطر نرم افزار اسپای ویری است که روی دستگاه‌تان نصب شده(اسپای در انگلیسی به معنی جاسوس است)
کاربر: اسپای!؟ ببینم یعنی او می تواند از داخل مانیتور وقتی لباس عوض می‌کنم من را ببیند؟
_____
کاربر: ماوس پد من سیم ندارد!
مشاور: من فکر کنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نیست سیمی داشته باشد.
کاربر: پس چگونه می تواند ماوس را پیدا کند؟ یعنی وایرلس است؟
_____
مرکز مشاوره: چه نوع کامپیوتری دارید؟
مشتری: یک کامپیوتر سفید ...
_____
مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : سلام ... من نمی تونم پرینت کنم.
مرکز : میشه لطفاً روی 
Start کلیک کنید و ...
مشتری : گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!
_____
مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم میگه : (نمی تونم پرینتر رو پیدا کنم) من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی‌تونه پیداش کنه...
_____
مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟
مشتری : یه خرس 
Teddy که دوستم از سوپرمارکت برام خریده!
_____
مرکز : الآن 
F8 رو بزنین.
مشتری : کار نمی کنه.
مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟
مشتری : من کلید 
F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته...
_____
مشتری : کیبورد من دیگه کار نمی‌کنه.
مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟
مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.
مرکز : کیبوردتون رو بردارید و 10 قدم به عقب برید.
مشتری : باشه.
مرکز : کیبورد با شما اومد؟
مشتری : بله
مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه‌ای اونجا نیست؟
مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه ... اون یکی کار می کنه!
_____
مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می‌تونم کمکتون کنم؟
مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از 4 ساعت برای شما صبر کردم. میشه لطفاً بگید چقدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟
مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟
مشتری : من داشتم توی 
Word کار می کردم و دکمهHelp رو کلیک کردم بیش از 4 ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می‌کنید؟

هاست لینوکس cpanel
شنبه 4 / 11 / 1390برچسب:, :: 23:14 ::  نويسنده : محرم

علم بهتر است یا ثروت؟
جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
-یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟
-علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید :
یا اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟
امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس!
مرد که آخر:جمعیت ایستاده بود پرسید:
-علم بهتر است یا ثروت؟
-علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.
- در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد،
-و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!
هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
-یا علی! علم بهتر است یاثروت؟
-حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.
-نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.
-حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.
-با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.
مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
-امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.
-در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،
-که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…
-نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
-یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.
گاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:
-یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.
فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت:
اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

 
"من شهر دانش و آگاهی هستم و علی دروازه ورود به آن شهر"
پیامبر اسلام (ص)

هاست لینوکس cpanel
شنبه 4 / 11 / 1390برچسب:, :: 23:8 ::  نويسنده : محرم

 
و امروز برف می بارید
سرما بیداد می کند  و من یک دانشجوی ساده با پالتویی رنگ رو رفته ، در یکی از بهترین شهرهای اروپا ، دارم تند و تند راه می روم تا به کلاس برسم .
نوک بینی ام سرخ شده و اشکی گرم که محصول سوز ژانویه است تمام صورتم را می پیماید و با آب بینی ام مخلوط می شود .
دستمالی در یکی از جیب ها پیدا می کنم و اشک و مخلفاتش را پاک می کنم و خود را به آغوش گرمای کلاس می سپارم .
استاد تند و تند حرف می زند، اما ذهن من جای دیگری است . برف شروع می شود ، این را از پنجره کلاس می بینم و خاطرات مرا می برد به سالهای دور کودکی ….. وقتی صبح سر را از لحاف بیرون آورده و اول به پنجره نگاه می کردیم و چه ذوقی داشت وقتی می دیدی تمام زمین و آسمان سفیدپوش است و این یعنی مدرسه بی مدرسه پس خودت را به خواب شیرین صبحگاهی میهمان می کردی و مواظب بودی انگشتان پاهایت بیرون از لحاف نماند و یخ بکند . خاطرات، مرا به برف بازی با دستکش های کاموایی می برد ... که اول سبک بودند و هرچه می گذشت خیس تر می شدند و سنگین تر …. یاد لبو های داغ و قرمز که مادر می پخت و از آن بخار بلند می شد .

و حالا دختری تنها و بی پول و بی پناه که در یک سوئیت دوازده متری زندگی می کند و با کمک هزینه 300 یوروی دانشگاه باید زندگی کند و درس بخواند .
این ماه اوضاع جیبم افتضاح است .البته همیشه افتضاح است اما این ماه بدتر ، راستش یک هزینه پیش بینی نشده بیشتر از نصف ماهیانه ام را بلعید و این وضع را بوجود آورد ، آن هم وقتی که نصف اولیه اش را خرج کرده بودم و این یعنی تا آخرماه هیچ پولی درکار نبود.
نمی دانم برای شما هم پیش آمده یا نه، که پس اندازی نداشته باشید و فقط به درآمدتان که زیاد هم نیست متکی باشید .
راستش این خیلی ترسناک است هرچند باز جای شکرش باقی است که اینجا هم بیمه درمانی دارید و هم سرپناه ، هرچند کوچک … و این یعنی خیالتان از بیماری و بی خانمانی راحت است اما خب برای بقیه چیزها باید خرج کنید و وقتی مثل این ماه یک خرج ناخواسته داشته باشید اوضاعتان کمی بهم می ریزد .
ناگهان انگار گرما، مغز منجمد شده ام را به کار اندازد یاد یک دوست افتادم . البته نه برای پول قرض کردن که از این کار نفرت دارم بلکه برای کار .

یلدا یک دوست بود که شرایطش تقریبا مثل خودم بود با این فرق که او اجازه کار داشت و من نه … می دانستم قبلا پرستار بچه بوده پس سراغش رفتم که به قهوه ای میهمانم کرد و یک ساعت تمام از کارکردن غیرقانونی ترساندم که البته راست هم می گفت .
برای چند ساعت کاردر هفته که آن هم شاید گیر بیاید یا نه ، نمی ارزید همه چیز را به خطر بیاندازم . یک آن در آن رستوران کذایی احساس کردم بدبخت ترین آدم روی زمینم . یلدا سیگارش را خاموش کرد و بلند شد که برود به شوخی ..یا جدی؟…گفت این شبا سفارت شام میدن ، محرمه … تو ام خودتو بنداز اونجا و خدافظی کرد و رفت .
سفارت ایران سالها پیش خانه ای بزرگ در یکی از مناطق اعیان نشین پاریس خرید و آنجا را تبدیل به حسینه کرد که مراسم مذهبی را آنجا برگزار می کرد ….راستش آن شب نرفتم اما شب دوم یخچال خالی و شکم گرسنه و داشتن کارت مترو وسوسه ام کرد به رفتن …که رفتم …..رفتم در حالی که از اینکارم دلخور بودم ، نه بخاطر مسایل سیاسی و نه حتی بخاطر مسایل مذهبی …که از خودم بدم می امد که فقط برای شام خوردن جایی بروم ….اما زندگی خیلی وقت ها آدم را به کارهایی وامیدارد که بسا دوست ندارد اما ناچار به انجام آنست …. و من ناچار بودم
دو تا مترو عوض کردم و یک ربع پیاده رفتم تا بلاخره رسیدم . در تمام طول راه صدبار خواستم برگردم که برنگشتم . وقتی رسیدم چراغ ها را خاموش کرده بودند و یکی داشت روضه می خواند . کورمال یک جایی نزدیک ورودی پیدا کردم و نشستم ، نمی دانم چرا، اما گریه امانم نداد ، دلیل زیادی برای گریه کردن داشتم اما سابقه نداشت تا حالا که در جایی جز تنهایی خودم گریه کرده باشم ، اما آن شب همه چیز فرق داشت
چراغ ها که روشن شد دیدم سرو شکل من میان آن تیپ از آدمها خیلی انگشت نما بود ، داشتم از خجالت می مردم ، حس می کردم همه می دانند من برای چی آنجا هستم . سفره انداختند و همه مشغول خوردن بودند اما نمی دانم چرا ، هرکاری کردم نمی توانستم باخودم کنار بیایم که آن غذا را بخورم . حس می کردم این غذا سهم من نیست ، دوباره گریه ام گرفته بود پس بدون اینکه توجه کسی را جلب کنم آرام پاشدم و بیرون رفتم. هرچند گرسنه بودم اما شاد بودم. انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده بود . سرم را روبه آسمان گرفتم و به او لبخندی زدم و راه مترو را در پیش گرفتم دیگر سردم نبود ، گونه هایم را به برف سپردم و سعی کردم خود را درخاطرات کودکی غرق کنم .
نزدیکی های ایستگاه مترو یک ماشین در خیابان ایستاد و بوق زد و اشاره کرد . متعجب و ترسان در پیاده رو ایستادم که دوباره بوق زد . یک خانم پیاده شد و به سمتم آمد و گفت : شما غذاتون رو جا گذاشتید …..
گفتم نه مرسی ..این غذا مال من نبود ….
گفت چرا .این غذای شماست …فقط مال شما …من می دونم
و پلاستیکی را بدستم داد و گفت : می خوای برسونمت
گفتم : نه ممنون با مترو میرم…. و با دست به سمت ایستگاه اشاره کردم
گفت : پس حتما برو خونه و غذات رو بخور …این غذا فقط مال توست … و سوار ماشین شد و رفت
نگاهی درون پلاستیک کردم و دیدم یک ظرف یک بارمصرف و یک پاکت درونش بود
درون پاکت 500 یورو اسکناس و یک نامه بود که معلوم بود خیلی تند نوشته شده :

*سالها پیش وقتی من هم نتوانستم غذایی را که فکر می کردم حق من نیست ، را بخورم ، یک مرد، ظرفی غذا و سه هزار فرانک پول به من بخشید . پولی که زندگی یک دختر تنها در دیار غربت بودم را نجات داد. آن مرد از من خواست هر زمان که توانستم این پول را به یکی مثل آن روز خودم ببخشم و این گونه قرضش را ادا کنم . پس تو به من مقروض نیستی
پی نوشت :
این داستان برای من در سال 2003 اتفاق افتاده بود. نمی خواهم اسم معجزه را روی این اتفاق بگذارم اما این عجیب ترین و در عین حال زیباترین اتفاق زندگی من تا امروز بوده است و امروز من آن قرض را به یکی مثل آن روزهای خودم ادا کردم ،
 
و امروز برف می بارید

هاست لینوکس cpanel
شنبه 4 / 11 / 1390برچسب:, :: 22:54 ::  نويسنده : محرم

 

 

 

 

 

خود کشی از دیدگاه قران واحادیث

 

 


 

از دیدگاه قرآن و اسلام آیا خودکشی در صورتی که هیچ راهی وجود نداشته و از طرفی آبروی یک یا چند خانواده در میان است و حتی ممکن است برای آنان خطر ایجاد کند درست است؟

 

1. بی تردید هم در قرآن کریم و هم در روایات از خودکشی نهی شده است‌.
2. در منابع یاد شده‌، این نهی گاهی آشکارا و مستقیم بیان شده‌، و گاهی نیز به گونه غیر مستقیم از سفارش‌های دیگر، درک می‌شود.
3. از جمله آیاتی که به گونه‌ای مستقیم‌، به موضوع خودکشی اشاره و از آن نهی فرموده‌، آیة 29 سوره مبارک نسأ است‌. در بخشی از این آیه شریف می‌خوانیم‌: "وَلاَ تَقْتُلُوَّاْ أَنفُسَکُم‌ْ إِن‌َّ اللَّه‌َ کَان‌َ بِکُم‌ْ رَحِیمًا ; خودکشی نکنید. خداوند نسبت به شما مهربان است‌.". مرحوم علامه طباطبایی‌، مفسر بزرگ قرآن می‌فرمایند:
عبارت "إِن‌َّ اللَّه‌َ کَان‌َ بِکُم‌ْ رَحِیمًا" که به دنبال "وَلاَ تَقْتُلُوَّاْ أَنفُسَکُم‌" بیان شده‌، بیان گر این مطلب است که خود را در مخاطره قتل نفس نیفکنده‌، سبب و زمینة آن را فراهم نکنید(المیزان فی تفسیر القرآن‌، علامه طباطبایی‌;، ج 4، ص 320، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات‌.) برخی دیگر فرموده‌اند: این قسمت از آیه شریف‌; یعنی "إِن‌َّ اللَّه‌َ کَان‌َ بِکُم‌ْ رَحِیمًا" بدان معناست که خداوند مهربان‌، نه تنها راضی نمی‌شود دیگری شما را به قتل برساند، بلکه به خود شما هم اجازه نمی‌دهد که با رضایت خود، خویشتن را به دست نابودی بسپارید;(تفسیر نممونه‌، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 3، ص 356، دارالکتب الاسلامیة‌.) یعنی همان مفهوم حرمت خودکشی را از آن استفاده کرده‌اند نه زمینه‌های آن را.
4. افزون بر آیه شریف مزبور که به طور مستقیم از خودکشی جلوگیری کرده‌، آن را حرام دانسته است‌، آیات دیگری وجود دارد که به طور کلی‌، قتل نفس را حرام می‌دانند که به گونه‌ای غیر مستقیم شامل خودکشی می‌شود، چرا که در خودکشی هم بالاخره نفسی بدون هیچ مجوز شرعی به قتل می‌رسد; از جمله آیات مزبور عبارت‌اند از: نسأ، 93; مائده‌، 32 و... .
5. در روایات نیز، موضوع خودکشی مطرح و به شدّت از آن نهی شده است که در این جا به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:
الف ـ "عن ابی ولاّد الحنّاط قال‌: سمعت اباعبدالله‌، یقول‌: من قتل نفسه متعمّداً فهو فی نار جهنم خالداً فیها; ابی ولاّد حنّاط می‌گوید: از امام صادق‌شنیدم که فرمود: اگر کسی به طور عمد خود را بکشد، همواره در آتش جهنم خواهد بود."(وسائل الشیعه‌، حر عاملی‌، ج 29، ص 24، مؤسسه آل البیت‌.)
ب ـ عن ابی جعفر7 فی حدیث ـ قال‌: ان المؤمن یبتلی بکل بلیّة‌ٍ و یموت بکل میتة‌ٍ الاّ انّه لاَ یقتل نفسه‌; مؤمن به هر بلایی دچار می‌شود و به هر مرگی می‌میرد، لکن خودکشی نمی‌کند."(همان‌.)
6. در تحلیل روان‌شناختی خودکشی‌، معمولاً از سوی روان‌شناسان چنین گفته می‌شود که این رفتار غیر منطقی و نامعقول‌، از گوشه‌گیری و انزوا شروع شده‌، پس از گذشت از مراحل ضعیف و سپس حادّ و شدید افسردگی‌، به مرز خودکشی می‌رسد.
یکی از نویسندگان علوم جنایی در توضیح ویژگی‌های روان‌پریشی "پاپسیکوز" که دست کم به عنوان زمینه خودکشی با این اقدام نابخردانه بی ارتباط نیست‌، به سه عامل اشاره می‌کند: شکست شخصیت‌، گم گشتگی (یعنی فقدان بینش روان‌پریش نسبت به موقعیت خاص خود در زمان و مکان‌) و بالاخره ویژگی سوم‌، یعنی اوهام و تخیّلات‌.
شکست شخصیت بر اثر فشارهای شدیدی است که از سوی عوامل محیطی و اجتماعی بر فرد وارد شده‌، سبب می‌شود شخص از عمدة کنترل رفتار و گفتار خود برنیاید. توهم نیز، ادراکی است که در خارج از ذهن‌، هیچ‌گونه واقعیت عینی ندارد;(روان‌شناسی جنایی‌، مهدی کی‌نیا، ص 397، انتشارات رشد.) از این رو، فرد باید مراقبت کند ویژگی‌های شخص روان‌پریش را از خود دور نموده‌، زمینه‌های خودکشی را از خود دفع نماید. پناه بردن به خداوند و نیروگیری از این چشمه جوشان امید و آرزو، از راه‌کارهای دیگر رویارویی با این پدیده زشت و خطرناک است‌; نیز امید به زندگی و دل بستن به آرزوهای نیرو بخش آینده‌، در این جهت ،مفید و کارگشا بوده از جمله عوامل خنثی کننده تمایل به خودکشی است‌.
7. افزون بر مراقبت‌های لازم‌، به منظور پیش‌گیری از این رفتار شوم و خطرناک‌; یعنی خودکشی که پایان آن‌، استقرار جاودانه در جهنّم و غضب الهی است درباره عاملی که در پرسش بدان اشاره شده‌; یعنی آبروریزی و یا خطر جانی برای یک یا چند خانواده بایدگفت‌: خوب است این خطر با آن خطر سهمگین آخرتی مقایسه شده‌، آن‌گاه ملاحظه شود که در این ترازوی سنجش‌، داوری عقل چیست‌؟ ضمن آن که به جای راه دادن این پدیده شوم به ذهن‌، به جاست انسان با به کارگیری سلاح کارآمد و نیرومند اندیشه‌، برای مشکلی که پیش آمده است تدبیری عاقلانه و منطقی برگزیند، نه این که به دنبال آن آبروریزی محدود دنیایی‌، آبروریزی برجسته‌تر و جاودانی آخرتی را برای خود رقم زند. برای این کار، می‌توانید افزون بر به کارگیری نیروی فکر خود، از اشخاص آشنا به مسایل‌، دلسوز و محرم راز کمک گرفته‌، مشاوره کنید. پیداست این پاسخ نیز در حدّ خود، می‌تواند دریچه‌ای برای مشاوره باشد.
8. چنانچه فردی که این فکر شوم خودکشی به مغز او راه یافته است‌، مرتکب گناه و یا عملی شده است که تصور می‌کند هیچ راه حلی جز از میان بردن خود ندارد، او را به مشاوران و راهنمایان دل‌سوز ارجاع دهید; حتی اگر فرد مرتکب گناه هم شده باشد، نبایدخطای خود را با خطای بزرگ‌تر و گناه کبیره قتل نفس جبران کند. فراموش نکنید که خداوند در قرآن‌، مؤمنان را از مأیوس شدن از رحمت خودش برحذر داشته است‌: "لاَ یَاْیْ ?‹َس‌ُ مِن رَّوْح‌ِ اللَّه‌ِ إِلآ الْقَوْم‌ُ الْکَـَفِرُون‌َ ;(یوسف‌،87). در روایات اسلامی (اعم از شیعی و سنّی‌) نیز ناامیدی از بزرگ‌ترین گناهان شمرده شده است‌. به فردی که به این توهم شوم و زشت خودکشی مبتلا شده است توصیه کنید تا با توکل به رحمت و بخشش الهی‌،

 

 در صدد گره‌گشایی منطقی از مشکل خود برآید.در مورد خودکشی روایات و احادیث متعددی وجود دارد که برخی از آنها عبارتنداز:

 

-‌ حضرت علی(ع) فرمود: <مومن ممکن است به هر نوع مرگی بمیرد، اما خودکشی نمی‌کند. پس کسی که بتواند خون خود را حفظ کند و با این وجود از قاتل خود جلوگیری نکند تا کشته شود، قاتل خود خواهد بود.>??

 

- امام باقر(ع) فرمود: <به درستی که مومن به هر بلایی مبتلا می‌شود و به هر قسم مردنی می‌میرد، جز اینکه او خود را نخواهد کشت.>??

 

- امام صادق(ع) فرمود: <کسی که عمدا خود را بکشد، برای همیشه در آتش جهنم خواهد بود؛ چون خدای تعالی فرموده است: <ولاتقتلوا انفسکم ان‌الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نصلیه نارا و کان ذلک علی‌الله یسیرا> یعنی: خودتان را نکشید، همانا خداوند نسبت به شما مهربان است و هرکس از روی دشمنی و ستمگری چنین کاری کند ‌‌[یعنی خود را آلوده خوردن اموال دیگران به ناحق سازد و یا دست به انتحار و خودکشی بزند]‌‌‌‌ پس او را به زودی در آتش دوزخ درآوریم و این کار برای‌خدا آسان است.>??

 

- در <تفسیر عیاشی> تالیف <محمدبن مسعود سمرقندی> آمده است: حسن بن زید از پدرش از علی‌بن ابی‌طالب(ع) روایت کرد که فرمود: <من از رسول خدا(ص) از مساله جبیره?? پرسیدم سئوالم این بود که صاحب این جبیره چگونه وضو بگیرد و اگر جنب شد چگونه غسل کند؟ حضرت فرمود: همین مقدار کافی است که دست خود را که به آب وضو و غسل تر شده است برروی جبیره بکشد، هم در وضو و هم در جنابت. عرضه داشتم: حال اگر این ماجرا در هوای سرد و یخبندان اتفاق بیفتد و صاحب جبیره از ریختن آب بربدن خود بترسد، چه باید کرد؟ پیامبر(ص) در پاسخ من این آیه را قرائت کردند: ولاتقتلوا انفسکم ان‌الله کان بکم رحیما؛ یعنی خودتان را نکشید همانا خداوند نسبت به شما مهربان است.>??

 

همانطور که مشهود است، براساس روایات و اخبار معصومین(ع) خودکشی جایز نیست.

 

در کتب روایی، احادیث متعددی وجود دارند که براساس آنها یک فرد مومن، استوار و محکم و در عین حال انعطاف‌پذیر است. در واقع، انسان مومن به هیچ‌وجه در مقابل مشکلات کمر خم نمی‌کند و هرگز در برابر حوادث ناگوار روزگار تن به خودکشی نمی‌دهد. امام صادق(ع) فرمود: <المومن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف> یعنی: مومن مثل کوه استوار است، هیچ مصیبتی او را تکان نمی‌دهد. در حقیقت، هرچه باران و برف ببارد و هرچه طوفان شدید باشد، کوه از جای خود تکان نمی‌خورد. مومن نیز همچون کوه پابرجاست و هیچ حادثه و مصیبتی او را دگرگون نمی‌کند.‌


 

همچنین امام صادق(ع) در روایت دیگری فرمودند: <المومن کالسنبله> یعنی: مومن مثل شاخه گندم می‌باشد. بدیهی است که شاخه گندم قابل انعطاف بوده و هر قدر که باد تند و شدید باشد، نمی‌تواند آن را از ریشه درآورد.??

 

جمع بین دو حدیث فوق چنین می‌شود که مومن درحالی که مثل شاخه گندم انعطاف‌پذیر است، همچون کوه نیز پابرجاست. بنابراین انسان مومن هرگز خودکشی نمی‌کند، زیرا همیشه به رحمت و کمک خداوند متعال امیدوار بوده و همواره در کارها <متوکل> می‌باشد و همانطور که خداوند فرموده است: <ان‌الله یحب المتوکلین> یعنی: به درستی که خداوند توکل‌کنندگان را دوست دارد. (آیه ??? سوره آل‌عمران)

 

? خودکشی از دیدگاه فقها (اجماع)

 

‌<اجماع> بنابر تعریف اصولیین شیعه عبارت است از اتفاق جماعتی (که منظور مجتهدین مذهب اسلام است)، که اتفاق آنها کاشف از رای معصوم باشد برامری از امور دینی. اجماع را دلیل مستقلی در عداد سایر ادله استنباط احکام مانند کتاب و سنت دانسته‌اند. البته باید توجه داشت که گاهی از کتاب یا سنت دلیلی برای اثبات حکم مساله‌ای وجود دارد (همچون خودکشی و انتحار) و در نتیجه، همه فقها برآن حکم اتفاق نظر پیدا می‌کنند و به اصطلاح <اجماع> تحقق می‌یابد. ولی گاهی چنین نیست و دلیلی برای اثبات حکم مساله وجود ندارد و با این حال <اجماع> به وجود آمده است.

 

اجماع نوع دوم ارزش اثباتی بیشتری دارد و در این صورت به درستی می‌توان آن را در شمار ادله دیگر استنباط احکام ذکر کرد. اما اجماع نوع اول را که <اجماع‌مدرکی> می‌نامند، نمی‌توان دلیلی مستقل از ادله دیگر استنباط احکام دانست، زیرا فرض این است که مستند حکم مساله، کتاب یا سنت است.?? اجماعی که بین فقها در مورد حرمت خودکشی وجود دارد نیز از نوع <اجماع مدرکی> می‌باشد، زیر اصل حکم حرمت انتحار در کتاب و سنت اثبات شده است. با این حال، ذکر بعضی از اقوال علمای شیعه در مورد خودکشی لازم به نظر می‌رسد.

 

ملامحمدباقر مجلسی (متوفی ???? ق) پس از نقل حدیثی از امام علی(ع) که فرموده‌اند: <مسلمان به هر بلایی گرفتار می‌گردد و با هر مرگی از دنیا می‌رود غیر از خودکشی. پس کسی هم که قدرت داشته باشد جان خود را حفظ کند و این کار را نکند، خودکشی کرده است.> می‌نویسد: <کسی که با حربه یا سم یا اعتصاب غذا یا نخوردن دارویی - که می‌داند برای او مفید است -‌ جان بدهد، خودکشی کرده است.>‌??

 

شیخ محمدحسن نجفی اصفهانی ملقب به <صاحب جواهر> (متوفی ???? .ق) در کتاب ارزشمند <جواهر الکلام فی شرح شرایع‌الاسلام‌> می‌نویسد: <خودکشی برای رهایی از رنج و فشار شدید ناشی از تشنگی و گرسنگی که ممکن است به مرگ انجامد، جایز نیست.>??

 

شاید از نظر عده‌ای، خودکشی در فرض فوق نوعی از <اضطرار> باشد؛ لیکن چنین بحثی منتفی است، زیرا عمل ارتکابی متناسب با خطر موجود نبوده و برای دفع آن نیز ضرورت ندارد.??

 

نکته مهم این است که برخی از محققان، با توجه به قاعده فقهی <الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم> یعنی: مردم براموال خود و جان خویش مسلط هستند، در حرمت خودکشی تشکیک کرده‌اند. در پاسخ این مطلب باید گفت که قاعده مذکور بدون کلمه <انفسهم> صحیح می‌باشد و در غالب کتب معتبر <قواعد فقه> شیعه نیز قاعده فوق که به <قاعده تسلیط> معروف است به صورت <الناس مسلطون علی اموالهم> آمده است. بنابراین در قاعده تسلیط، کلمه <انفسهم> وجود ندارد.??

 


از طرف دیگر، باید توجه داشت که حتی اگر کلمه <انفسهم> را در قاعده تسلیط داخل بدانیم و ذکر آن را لازم فرض کنیم، باز هم توجیه اباحه خودکشی براساس آن امکان‌پذیر نیست؛ چرا که می‌دانیم قاعده تسلیط تا جایی اجرا می‌شود که ضرری متوجه کسی یا حقی نباشد. در واقع <قاعده لاضرر> که براساس حدیث نبوی <لاضرر و لاضرار فی‌الاسلام>?? (ضرر و زیان رساندن در اسلام وجود ندارد) به وجود آمده است، همواره در امور مدنی برقاعده تسلیط حکومت دارد.?? از دیدگاه فقهی <ضرر> هم شامل <مال> می‌شود و هم شامل <نفس> می‌گردد. به این ترتیب، از آنجایی که خودکشی نوعی ضرر است، اسلام نیز انجام آن را هرگز مجاز نمی‌شمارد. مضافا اینکه براساس قاعده فقهی <کلما اضر بالبدن فهو حرام>، هر چیزی که به بدن ضرر برساند حرام است.?? خودکشی نیز کامل‌ترین نوع ضرر رساندن به بدن بوده و از این نظر، قطعا حرام می‌باشد.این پست به درخواست اقا معین امیدوارم استفاده لازم رو ببرید.

 

 

هاست لینوکس cpanel
جمعه 28 / 10 / 1390برچسب:, :: 9:13 ::  نويسنده : محرم


معلمی از دانش آموزان خواست فایده گاو بودن را بنویسند و این انشاء آن دانش آموز است .
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه  که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن   این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته  درست می کنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.
همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ، نگران جهیزیه اش نیست.
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند ، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری ، مهریه ، نامزدی ، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی ، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،
، طلاق و طلاق کشی و... ندارند.
گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید :
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست
 
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.
نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.
 
شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم  شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر، گوشت ، پوست ، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.
آقای .... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است  استفاده می شود.
ما حتی از دستشویی بزرگ  گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟
آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟
یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : عاشقت هستم"؟!! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟ !!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاوها در جامعه شان فقر ندارند .
گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.
رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.
هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد
هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
 
هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
 
هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.
 
هیچ گاوی خیانت نمی کند.
 
هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند
 
هیچ گاوی دروغ نمی گوید.
 
هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد  در حالی که  گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
 
هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.
 
هیچ گاوی...
 
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
 
اما
 
به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ......
 
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو..
 
ولی با همه منافع يادشده هیچ گاوی نگفت : من
... بلکه گفت: ما

هاست لینوکس cpanel
یک شنبه 1 / 10 / 1390برچسب:, :: 9:26 ::  نويسنده : محرم

كنون رزم virus و رستم شنو
دگرها شنيدستي اين هم شنو
 
كه اسفنديارش يكي disk داد
بگفتا به رستم كه اي نيكزاد

در اين
disk باشد يكي fileناب
كه بگرفتم از
site افراسياب

برو حال­ مي كن بدين
disk هان!
كه هم نون و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوي خانه اش
شتابان به ديدار رايانه اش

چو آمد به نزد
mini tower اش
بزد ضربه بر دكمه
power اش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت
مران
disk را در drive اش گذاشت

نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت
يكي
list از root ديسكت گرفت

در ان
disk ديدش يكي file بود
بزد
enter آنجا و اجرا نمود

كز ان يك
demo گشت زان پس عيان
به فيلم و به موزيك و شرح­ و بيان
 


به ناگه چنان سيستمش كرد
hang

كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگر باره
reset نمود
همي كرد هنگ و همان شد كه بود

تهمتن كلافه شد و داد زد
ز بخت بد خويش فرياد زد
چو تهمينه فرياد رستم شنود
بيامد كه ليسانس رايانه بود

بدو گفت رستم همه مشكلش
وز ان
disk و برنامه خوشگلش

چو رستم بدو داد قيچي و ريش
يكي
bootable ديسك آورد پيش

يكي
toolkit اندر آن disk بود
بر آورد آن را و اجرا نمود

همي گشت
toolkit هارد اندرش
چو كودك كه گردد پي مادرش

به ناگه يكي رمز
virus يافت
پي حذف امضاي ايشان شتافت

چو
virus را نيك بشناختش
مر از
boot sector بر انداختش

يكي ضربه زد بر سرش
toolkit
كه هر بايت ان گشت هشتاد
bit

به خاك اندر افكند
virus را
تهمتن به رايانه زد بوس را

چنين گفت تهمينه با شوهرش
كه اين بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خريت مكن
ز رايانه اصلا تو صحبت مكن

قسم خورد رستم به پروردگار
نگيرد دگر
disk از اسفنديار

هاست لینوکس cpanel
یک شنبه 1 / 10 / 1390برچسب:, :: 9:16 ::  نويسنده : محرم

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده…
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم…
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت…
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی  نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم…
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد …
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست….

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 24 / 9 / 1390برچسب:, :: 22:14 ::  نويسنده : محرم

نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم
هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود
نمی دونستم چرا اینقدر هیجان زده ام
به همه لبخند می زدم
آدمای دور و بر در حالی که لبخندمو با یه لبخند دیگه جواب می دادن درگوش هم پچ پچ می کردنو و دوباره می خندیدن
اصلا برام مهم نبود
من همتونو دوست دارم
همه چیز به نظرم قشنگ و دوست داشتنی بود
دسته گل رو به طرف صورتم آوردم و دوباره نفس عمیق کشیدم
چه احساس خوبیه احساس دوست داشتن
به این فکر کردم که وقتی اون از راه برسه چقدر همه آدما به من و اون حسودی می کنن
و این حس وسعت لبخندمو بیشتر کرد
تصمیم خودمو گرفته بودم , امروز بهش می گم , یعنی باید بهش بگم
ساعتمو نگاه کردم : هنوز ده دقیقه مونده بود
بیچاره من , نه, بیچاره به آدمای بدبخت می گن … من با داشتن اون یه خوشبخت تموم عیارم
به روزای آینده فکر می کردم , روزایی که من و اون
دو نفری , دست توی دست هم توی آسمون راه می رفتیم
قبلا تنهایی رو به همه چیز ترجیح می دادم ولی حالا حتی از تصور تنهایی وقتی اون هست متنفر بودم .
من و اون , می تونیم دو تا بچه داشته باشیم
اولیش دختر … اسمشم مثلا نگار .. یا مهتاب
مثل دیوونه ها لبخند می زدم , اونم کنار یه خیابون پر رفت و آمد … ولی دیوونه بودن برای با اون بودن عیبی نداره
خب دخترمون شبیه کدوممون باشه بهتره … شبیه اون باشه خیلی بهتره اونوقت دوتا عشق دارم
دومین بچه مون پسر باشه خوبه … اسمشم … اهه من چقدر خودخواهم
یه نفری دارم واسه بچه هامون اسم می ذارم … خب اونم باید نظر بده
ولی به نظر من اسم سپهر یا امید یا سینا قشنگتر از اسمای دیگه اس
دوس دارم پسرمون شبیه خودم باشه
یه مرد واقعی …
به خودم اومدم , دو دقیقه به اومدنش مونده بود
دیگه بلااستثنا همه نگاهم می کردن , شاید ته دلشون می گفتن بیچاره … اول جوونی خل شده حیوونکی
گور بابای همه , فقط اون ,
بعد از دو ماه آشنایی دیگه هیچی بین ما مبهم و گنگ نبود
دیوونه وار بهش عشق می ورزیدم و اونم همینطور
مطمئن بودم که وقتی بهش پیشنهاد ازدواج بدم ذوق می کنه و می پره توی بغلم
ولی خب اینجا برای مطرح کردن این پیشنهاد خیلی شلوغ بود
باید می بردمش یه جای خلوت
خدای من … چقدر حالم خوبه امروز ,
وای , چه روزایی خوبی می تونیم کنار هم بسازیم , روزای پر از عشق , لبخند و آرامش
عشق همه خوبیا رو با هم داره , آرامش , امنیت , شادی و مهم تر از همه امید به زندگی .
بیا دیگه پرنده خوشگل من ..
امتداد نگاهم از بین آدمای سرگردون توی پیاده رو خودشو رسوند به چشمای اون .
خودش بود … با همون لبخند دیوونه کنندش و نگاه مهربونش
از همون دور با نگاهش سلام می کرد
بلند گفتم : – سلاممممم …
چند نفر برگشتن و نگاهم کردن وزیر لب غرولند کردن …. هه , نمی دونستن که .
توی دلم یه نفر می خوند :
گل کو , گلاب کو , اون تنگ شراب کو ,
گل کو , شیشه گلاب کو , شیشه گلاب کو, کو , کو
آخه عزیزترین عزیزا , خوب ترین خوبا… مهمونه … حس می کنم که دنیا مال منه …خب آره دیگه دنیا مال من می شه …
برام دست تکون داد
من دستمو تکون دادم و همراه دستم همه تنم تکون خورد .
- سلام .
سلام عروسک من .
لبخند زد … لبخند … همینطور نگاش می کردم .
- میشه از اینجا بریم ؟ همه دارن نگاهمون می کنن .
به خودم اومدم ..
- باشه .. بریم … چه به موقع اومدی …
دسته گلو دادم بهش …
- وایییییی … چقد اینا خوشگله …
سرشو بین گلا فرو کرد و نفس عمیق کشید .
حس می کردم که اگه چند لحظه دیگه سرشو لابه لای گلا نگه داره اون وسط گمش می کنم
- آی … من حسودیم میشه ها … بیا بیرون ازون وسط , گلی خانوم من .
خندید .
- ازت خیلی ممنونم … به خاطر این دسته گل , به خاطر اینهمه عشق و به خاطر همه چیز .انگشتمو گذاشتم روی نوک بینیش و گفتم :
- هرچی که دارم و می دارم , مال خود خودته .
و دوباره خندید و اینبار اشک توی چشاش جمع شد .
- دنیا … نبینم اشکاتو .
- یعنی خوشحالم نباشم ؟
- چرا دیوونه … تو باش .. همه جوره بودنتو دوست دارم .
دل توی دلم نبود … کوچه ای که توش قدم می زدیم خلوت بود و جای مناسبی برای صحبت کردن در مورد …
- راستی گفتی یه چیز مهم می خوای بهم بگی ؟ … می گی الان نه ؟
یه لحظه شوکه شدم ..
- آهان .. آره … یه چیز خیلی مهم … بریم اونجا …
یه ایستگاه اتوبوس با نیمکتای خالی کمی پایینتر منتظر من و دنیا بود ..
هردو نشستیم …
دنیا شاخه گلو توی آغوشش گرفته بود و با همون نگاه دوست داشتنی و دیوونه کنندش بهم نگاه می کرد .
- خب ؟
اممم راستش …
حالا که موقع گفتنش رسیده بود نمی دونستم چطور شروع کنم .
گرچه برام سخت نبود ولی چطور شروع کردنش برام مهم بود
من دنیا رو از مدت ها قبل شریک زندگی خودم می دونستم و حالا فقط می خواستم اینو صریحا بهش بگم
- چیزی شده ؟
نه … فقط …
چشامو خیره به چشاش دوختم و بعد از یه مکث کوتاه نمی دونم کی بود که از دهن من حرف زد :
- با من ازدواج می کنی ؟
رنگش پرید … این اولین و قابل لمس ترین احساسی بود که بروز داد و بعد ,
لبای قشنگ و عنابیش شروع کرد به لرزیدن
نگاهشو ازم دزدید و صورتشو بین دوتا دستاش قایم کرد .
- دنیا.. ناراحتت کردم؟
توی ذهن آشفتم دنبال یه دلیل خوب برای این واکنش دنیا می گشتم .
دسته گلی که چند ساعت پیش با تموم عشق دونه دونه گلاشو انتخاب کرده بودم و با تموم عشقم به دنیا دادم از دستش افتاد توی جوی آب کثیف کنار خیابون .
احساس خوبی نداشتم …
- دنیا خواهش می کنم حرف بزن … حرف بدی زدم ؟
دنیا بی وقفه و به شدت گریه می کرد و در مقابل تلاش من که سعی می کردم دستاشو از جلوی صورت قشنگش کنار بزنم به شدت مقاومت می کرد .
کلافه شدم … فکرم اصلا کار نمی کرد
با خودم گفتم خدایا باز می خوای چیکارم بکنی ؟ باز این سرنوشت چی داره واسم رقم می زنه ؟
نتونستم طاقت بیارم … فکر می کنم داد زدم :
- دنیا … خواهش می کنم بس کن .. خواهش می کنم .
دنیا سرشو بلند کرد
چشاش سرخ شده بود و صورتش خیس از اشک بود
هیچوقت اونو اینطوری ندیده بودم
توی چشام نگاه کرد
توی چشاش پراز یه جور حس خاص … شبیه التماس بود
- منو ببخش … خواهش می .. کنم …
یکه خوردم
- تو رو ببخشم ؟ چرا باید ببخشمت … چی شده .. چرا حرف نمی زنی ؟
دوباره بغضش ترکید
دیگه داشتم دیوونه می شدم
- من .. من ….
- تو چی؟ خواهش می کنم بگو … تو چی ؟؟؟؟
دنیا در حالی که به شدت گریه می کرد گفت :
- من یه چیزایی رو … یه چیزایی رو به تو نگفتم …
سرم داغ شده بود
احساس سنگینی و ضعف می کردم
از روی نیمکت بلند شدم و دو قدم از دنیا دور شدم
می ترسیدم
گاهی آدم دوس داره فرسنگ ها از واقعیت های زندگیش فاصله بگیره
سعی کردم به هیچی فکر نکنم
صدای گریه دنیا مثل خنده تلخ سرنوشت … یه سرنوشت شوم … توی گوشم پیچ و تاب می خورد
کاش همه اینا کابوس بود
کاش می شد همونجا مثه آدمی که از خواب می پره و با خوردن یه لیوان آب همه خوابای بدشو فراموش می کنه می شد از خواب بپرم
ولی همه چیز واقعی بود
واقعی و تلخبا من ازدواج می کنی ؟
نشستم کنارش
- به من نگاه کن…
در هم ریخته و شکسته شده بود
اصلا شبیه دنیا یه ساعت پیش , یه روز پیش و دوماه پیش نبود
مدام زیر لب تکرار می کرد … منو ببخش .. منو ببخش
- بگو … بگو چیارو به من نگفتی .. هر چی باشه مهم نیست
تیکه آخر رو با تردید گفتم … ولی … ته دلم از خدا خواستم واقعا چیز مهمی نباشه
- نمی تونم … نمی تونم …
صورتوشو بین دو تا دستام گرفتم و اینبار با تحکم گفتم :
- بگو … می تونی بفهمی من دارم چی می کشم ؟ .. بگو چیه که اینقد اذیتت می کنه
….
نمی دونم …
هیچی یادم نیست…
تا چند لحظه بعد از چند جمله ای که دنیا پشت سرهم و بین گریه های شدیدش گفت
هیچی نمی فهمیدم
انگار تموم بدنم .. اعصابم و تموم احساساتم همه با هم فلج شده بود
قدرت تحمل اونهمه ضربه … اونم به اون شدت برای من .. برای من غیر قابل تصور بود
تموم مدتی که دنیا همون سه تا جمله رو بریده بریده برای من گفت صورتش بین دو تا دستام بود
حرفش که تموم شد احساس یه مرد مرده رو داشتم
آدمی که بی خود زنده بوده
و کاش مرده بودم
- من .. من شوهر دارم … و یه بچه .. می خواستم بهت بگم .. ولی …. ولی می ترسیدم .. ..
سرم گیج رفت و همه چیز جلوی چشام سیاه شد
دستام مثه دستای آدمی که یهو فلج می شه از دو طرف صورتش آویزون شد
نمی دونم چطور تونستم پاشم و تلو تلو خوران دستمو به درخت خشک کنار ایستگاه بگیرم
نمی تونستم حرف بزنم
احساس تهوع داشتم
تصویر لحظه های خلوت من و دنیا … عشقبازیهامون … خنده های دنیا .و..و..و… مثل یه فیلم .. بیرحمانه از جلوش چشای بستم رد می شد
چطور تونست این کارو با من بکنه؟
صدای دنیا از پشت سرم می اومد:
- من اونا رو دوست ندارم … هیچکدومشونو …. قبل از اینکه با تو آشنا بشم … دو بار … دو بار خودکشی کردم … تو .. به خاطر تو تا الان زنده ام … من هیچ دلخوشی به جز تو ندارم … دوستت دارم … و …
زیر لب گفتم :
- خفه شو …
صدام ضعیف و مرده بود … و سرد … صدای خودمو نمی شناختم … و دنیا هم صدامو نشنید …
- اون منو طلاق نمی ده … می گه دوستم داره .. ولی من ازش متنفرم … من تو رو دوست دارم …
داد زدم .. با تموم نفرت و خشم :
- خفه شو لعنتی
یهو ساکت شد … خشکش زد
دستام می لرزید
- تو .. تو .. تو چطور تونستی ؟ تو …
نمی تونستم حرف بزنم
دنیا دیگه گریه نمی کرد
شاید دیگه احساس گناه هم نمی کرد
از جای خودش بلند شد و روبروم ایستاد
- من دوستت داشتم .. دوستت دارم … هیچ چیز دیگه هم مهم نیست
در یک لحظه که خیلی سریع اتفاق افتاد .. دستمو بالا بردم و با تموم قدرتی که از احساسات له شده و نفرتم برام مونده بود کوبیدم توی گوشش
- تو لایق هیچی نیستی … حتی لایق زنده بودن
افتادروی زمین
ولی نه اونطوری که منو به زمین کوبونده بود
من له شده بودم
دوست داشتم ازش فرار کنم … گم بشم .. قاطی آدمای دیگه … بوی تعفن می دادم .. بویی که ازون گرفته بودم
خیانت … کثیف ترین کاری که توی ذهنم تصور می کردم
و من … تموم مدت .. با اون …
تصویر تیره یه مرد با یه بچه جلوی چشام ثابت مونده بود
از همه چیز فرار می کردم و اشک و نفرت بدجوری توی گلوم گره خورده بود

دیگه ندیدمش
حتی یه بار
تنها چیزی که مثه لکه ننگ برام گذاشت
یه احساس ترس دایمی بود
ترس از تموم آدما
از تموم دوست داشتنا
و احساس نفرت از این دنیای لجنزار که همه فکر می کنیم بهشت موعود , همینجاست
دنیایی که
به هیچ کس رحم نمی کنه
پر از دروغهای قشنگ
و واقعیت های تلخه
دنیایی که
بهتر دیگه هیچی نگم .. یه مرد مرده خوب , مرد مرده ایه که حرف نزنه .

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 24 / 9 / 1390برچسب:, :: 21:29 ::  نويسنده : محرم

همیشه بودی و هستی و خواهی بود
مگر میشود روزی نباشی و من نیز زنده باشم
محال است بی تو یک لحظه نیز نفس کشیده باشم.

برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

همیشه بودی و هستی و خواهی بود
مگر میشود روزی نباشی و من نیز زنده باشم
محال است بی تو یک لحظه نیز نفس کشیده باشم.
دلم لحظه به لحظه با تو است ،
همیشه حس میکنم ، حال و هوای تو غرق در احساسات من است
اینجا دیگر جای آخر من است
قلبت را میگویم عزیزم ،
قلب تو جایگاه همیشگی من است
تو نیز که همیشه بوده ای
همانجا که قلبت را به من هدیه داده ای
هنوز دیوانگی مرا ندیده ای!
من دیوانه ی توام ،
همیشه چشم به راه آمدن توام.
فکری به حال قلبم کن که از حال رفته است
فکر نکن از راه عشق خسته است
او از عشق تو از حال رفته است
همیشه در قلبم بودی و هستی و خواهی بود
زمانی بود که قلبم در آرزوی داشتن تو بود
حالا به آرزویش رسیده است
قلبم تا ابد مال تو است

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 24 / 9 / 1390برچسب:, :: 21:7 ::  نويسنده : محرم

عشق ریسمان طبیعت است و سرکشان را به بند خویش می آورد تا آنچه را آنان، خود از طبیعت گرفته اند

بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ ستانده است، به حیله عشق، بر جای نهند، که عشق تاوان ده مرگ است.

و دوست داشتن عشقی است که انسان، دور از چشم طبیعت، خود می آفریند، خود بدان می رسد، خود آن

را «انتخاب» می کند.

عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج.

عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغبر روح.

عشق یک «اغفال» بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمرگی – که طبیعت سخت

آن را دوست می دارد – سرگرم شود.

و دوست داشتن زاده ی وحشت از غربت است و خودآگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده.

هاست لینوکس cpanel
شنبه 15 / 9 / 1390برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : محرم

 

دلم تنگ است

دلم اندازه حجم قفس تنگ است

سکوت از کوچه لبریز است

صدایم خیس و بارانیست

نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانیست . . .

هاست لینوکس cpanel
شنبه 15 / 9 / 1390برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : محرم

آشنایی به واقعه عاشورا


عاشورا روز دهم ماه محرم است. شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که با گاه‌شماری هجری خورشیدی این روز مطابق است با ۲۱ مهر ۵۹

در این روز امام حسین (ع) و یارانش در واقعه کربلا در جنگ با لشکر یزید به شهادت رسیدند و مسلمانان در آن روز سوگواری می‌کنند.

سابقهٔ سوگواری و برپایی عزاداری برای حسین بن علی (ع) به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری می‌رسد.

اولین مراسم سوگواری را حضرت زینب (س) در مسجد کوفه بر امام حسین (ع) برگزار کرد. قبل از آن در کنار اجساد شهدا در کربلا برگزار شد.

روز دهم محرم، روز شهادت سالار شهیدان و فرزندان و اصحاب او در کربلا است. عاشورا در تاریخ جاهلیت عرب، از روزهای عید رسمی و ملی بوده و در آن روزگار، در چنین روزی روزه می‌گرفتند، روز جشن ملی مفاخره و شادمانی بوده است و در چنین روزی لباس‌های فاخر می پوشیدند و چراغانی و خضاب می‌کردند.

در جاهلیت، این روز را روزه می‌گرفتند. در اسلام، با تشریع روزه رمضان، آن روزه نسخ شد.

در فرهنگ شیعی، به خاطر واقعه شهادت امام حسین (ع) در این روز، عظیم ترین روز سوگواری و ماتم به حساب می‌آید که بزرگترین فاجعه و ستم در مورد خاندان پیامبر (ص) انجام گرفته و دشمنان اسلام و اهل بیت (ع) این روز را خجسته شمرده به شادی می‌پرداختند، اما پیروان خاندان رسالت، به سوگ و عزا می‌نشینند و بر کشتگان این روز می‌گریند.

امامان شیعه، یاد این روز را زنده می‌داشتند، مجلس برپا می‌کردند، بر حسین بن علی(ع) می گریستند، آن حضرت را زیارت می‌کردند و به زیارت او تشویق و امر می کردند و روز اندوهشان بود.

دین

از جمله آداب این روز، ترک لذتها، دنبال کار نرفتن، پرداختن به سوگواری و گریه، تا ظهر چیزی نخوردن و نیاشامیدن، چیزی برای خانه ذخیره نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و ... است.

در دوران سلطه امویان و عباسیان، شرایط اجتماعی اجازه مراسم رسمی و گسترده در سوگ اباعبدالله الحسین (ع) را نمی‌داد، اما هرجا که شیعیان قدرت و فرصتی یافته اند سوگواری پرشور و دامنه داری در ایام عاشورا به راه انداخته‌اند.

از قرن‌ها پیش عاشورا به عنوان تجلی روز درگیری حق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه دین و عقیده، شناخته شده است.

حسین بن علی(ع) در این روز، با یارانی اندک ولی با ایمان و صلابت و عزتی بزرگ و شکوهمند با سپاه سنگدل و بی‌دین حکومت ستم یزدی به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایی و آزادگی و حریت مبدل ساخت.

عاشورا گرچه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق وجدانها و دلها اثر گذاشته که همه ساله دهه محرم و بویژه عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن علی(ع) می گردد و همه، حتی غیر شعیه، در مقابل عظمت روح آن آزادمردان تعظیم می‌کنند.

امام حسین(ع) که به دعوت اهل کوفه از مکه عازم این شهر بود تا به شیعیان انقلابی بپیوندد و رهبری آنان را به عهده گیرد، پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به محاصره نیروهای ابن زیاد در آمد و چون حاضر نشد ذلت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدی را بپذیرد، سپاه کوفه با او جنگیدند.

حسین و یارانش روز عاشورا لب تشنه با رشادتی شگفت تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافله نور، به اسارت نیروهای ظلمت درآمده به کوفه برده شدند. هفتاد و دو تن یاران شهید او، بزرگترین حماسه بشری را آفریدند و یاد خویش را در دل تاریخ و وجدان بشرهای فضیلت خواه، ابدی ساختند.

عاشورا در مقایسه با بسیاری از رخدادهای دیگر، حجم کمی از وقایع را به خود اختصاص داده و آغاز و انجام آن، در برهه ای کوتاه اتفاق افتاده است. اما یکی از حوادثی است که در طول تاریخ خویش، بیشترین توجه را به خود جلب کرده و علاوه بر نقش گسترده وتاثیر عمیق اجتماعی تاریخی خود، به صورت فرهنگی ویژه با ساختاری منحصر به فرد در آمده است.

هاست لینوکس cpanel
شنبه 15 / 9 / 1390برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : محرم

 

پیام عاشورا(سخنان امام عاشقان حسین بن على (علیه السلام )



1-(اى مردم ! نسب مرا بگویید که من چه کسى هستم ، پس به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و ببینید آیا کشتن من و درهم شکستن حرمت حریم من براى شما روا و جایز است ؟ و آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟ و آیا من فرزند وصى و پسر عم پیامبر شما و فرزند اولین کسى که ایمان آورد، نیستم ؟ و آیا من فرزند اولین کسى که رسالت پیامبر را تصدیق نمود، نیستم ؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموى پدر من نیست ؟ آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟ آیا گفتار رسول خدا را شنیده اید که درباره من و برادرم فرمود: این دو، سرور جوانان بهشتند...).

 

٢-ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهى . خداوند، دین و آیین خود (اسلام ) را از خاندان ما شروع کرده ، و آن را با خاندان ما ختم خواهد نمود).

فرا رسیدن ایام شهادتش بر شیفتگان اهل بیت تسلیت باد

 

هاست لینوکس cpanel
دو شنبه 12 / 9 / 1390برچسب:, :: 8:35 ::  نويسنده : محرم

دهه شهادت خون خدا


حسین (ع) اسوه عشق و بندگی
به دنبال کدام سرمشق و نمونه می‌گردی؟ چه کسی برای تو آرزوی رسیدن است و منتهای ‌هدف؟

در قاب نگاهت کدام تصویر، شب و روز تکرار می‌شود و حتی در خواب و رؤیا همواره با توست؟ فکر می‌کنی مثل چه کسی باید باشی، مثل چه کسی باید زندگی‌ کنی، حرف بزنی، حتی‌ کارهای‌ روزمره‌ات را انجام دهی؟

با همه‌ جستجوهایت به کسی نمی‌رسی که در هر حال و برای همیشه انگشت اشارت به سویش نشان کنی و شک نداشته باشی که او راه‌شناس است و با او به بیراهه نمی‌روی.

سرمشق‌ها و نمونه‌های دور و برت همه تمام شدنی‌اند و گذر زمان بهتر و بالاتر از آن‌ها را معرفی می‌کند.

تو باید در پی کسی باشی ‌که هرگز تمام نشود، کهنه نگردد، بلکه تری و تازگی و حقیقی بودنش هر روز، روشن‌تر از دیروز نمایان شود و کربلا بهترین نمونه برای همیشه‌ انسان و همه‌ انسان‌هاست و حسین برترین اسوه و سرمشق.

او خود فرمود: «من برای شما بهترین سرمشق و نمونه‌ام» و مگر نه این‌که حسین(ع) آیینه‌‌ تمام‌نمای پیامبر است و پیامبر بالاترین اسوه‌ حسنه؟!

حسین(ع)، همه را به خویش می‌خواند آن‌گاه که می‌فرماید: «هل من ناصر ینصرنی؛ آیا کسی هست یاری و همراهی‌ام کند؟»

بیایید همه‌ ما لبیک‌گوی آن حنجره خون فشان باشیم که لبیک به حسین، لبیک به قرآن است.
در گذر زمان و در گردش مدام ماه، دوباره به ایستگاه محرم رسیده‌ایم. محرم فصل رویش‌ها و ریزش‌هاست.

فصل صف‌آرایی تمام خوبی‌ها در مقابل همه‌ زشتی‌ها و پلیدی‌ها.

باز هم محرم و یک دنیا اشک و عشق و عبرت. باز هم کربلا و سرزمینی که تمام هستی به گردش طواف می‌کنند و باز هم عاشورا و یک روز به وسعت تمام روزهای خدا.

به محرم که می‌رسی عاشورا را به یاد می‌آوری و حسین را، عباس را، اکبر را، اصغر را، قاسم را و... زینب را.

به محرم که می‌رسی عطش را به یاد می‌آوری و رشادت را و شجاعت را و حمیت را و ولایت‌مداری را و ایثار را و شهادت را و ... اسارت را.

به محرم که می‌رسی روزهایت را همسایه‌ شیرمردان میدان کربلا و شب‌هایت را در کنار خیمه‌های ذکر و مناجات و دعا باش تا همیشه کربلایی باشی.

به محرم که می‌رسی، سوگوار عزیز فاطمه می‌شوی و سینه‌زن و زنجیرزن ثارالله و اشک برگونه‌هایت پرپر می‌شود.

به خود ببال که خدا خیرخواه توست، که صادق آل محمد می‌فرماید:
«من اراد الله به الخیر فقذف فی قلبه حب الحسین وحب زیارته»
«هر کس خدا برایش خیر بخواهد محبت حسین و شوق زیارت او را در دلش می‌گذارد.»

به خود ببال که عاشق و شیفته‌ حسینی و عشق به حسین خیمه‌ همیشه افراشته در جان توست، خیمه ای به وسعت همه‌ هستی، خیمه‌ای به بلندای همه‌ آسمان‌ها و کهکشان‌ها، با خوانی گسترده از عطش که تشنگی بشریت را خاتمه خواهد داد. هرگز مباد بی این عشق زندگی کنیم و بی این محبت بمیریم.

هاست لینوکس cpanel
دو شنبه 12 / 9 / 1390برچسب:, :: 8:33 ::  نويسنده : محرم

 

سه نور آمد به عالم پر ز احساس

معطر هر سه از عطر گل یاس

سه نور تابناک آسمانی

حسین بن علی ، سجاد و عباس

 

 

هاست لینوکس cpanel
دو شنبه 12 / 9 / 1390برچسب:, :: 8:32 ::  نويسنده : محرم

 
جلسه خواستگاری

سر جلسه خواستگاری... بعد از نیم ساعت سکوت!

مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟

خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟!

مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه...

خانواده عروس: پس داماد سیگاریه...؟!

مادر داماد: سیگاری که نه... والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار می‌چسبه...

خانواده عروس: پس الکلی هم هست...؟!

مادر داماد: الکلی که نه... والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره...

خانواده عروس: پس قمارم بازی می‌کنه...؟!


مادر داماد: آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن...

خانواده عروس: پس زندانم بوده...؟!


مادر داماد: زندان که نه... والا معتاد بوده، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن...

خانواده عروس: پس معتادم بوده...؟!

مادر داماد: آره... معتاد بود، بعد زنش لوش داد...

خانواده عروس: زنش؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

نتیجه: همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین

هاست لینوکس cpanel
شنبه 1 / 9 / 1390برچسب:, :: 8:48 ::  نويسنده : محرم

 


 


مردي چپول پيش دكتر ميره.
ميگه :آقاي دكتر من همه چيز رو دو تا ميبينم .
دكتر ميگه هر سه تا تون اينجوري ميبينيد.
.............
يه آقاهه سنگ كليه داشته. ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من سنگ دارم.
دكتر ميگه: عقب عقب بيا خاليش كن.
............
سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، كه تركش موجب بي مدركي است و به كلاس اندرش مزيد در به دري ، هر ترمي كه آغاز مي شود موجب پرداخت زر است و چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سالي دو ترم موجودو بر هر ترمي شهريه اي واجب ...... از جيب و جان كه بر آيد ...... كز عهده خرجش به در آيد
.............
يه روز يه كور وارد آشپزخانه مي شه دستش مي خوره به رنده مي گه اين چرت و پرت ها چيه اينجا نوشتن.
.............
يه مرغه به اون يكي مرغه ميگه: ديدي بدبخت شدم، تو كيف دخترم پرخروس پيدا كردم. دوستش ميگه: اينكه چيزي نيست، من تو كيف دخترم تخم مرغ پيدا كردم
.............
يه روز يه معلم به دانش آموز خود عكس پاي يك حيوانيزن و شوهری به سینما رفتند. در اواخر فیلم، زن، شوهرش را صدا زد و گفت: این کسی که بغل دست من نشسته از اول فیلم تا حالا خواب است. مرد با ناراحتی جواب داد: به درک که خواب است. حالا چرا منو از خواب بیدار کردی؟
..........
مرد: قسم می‌خوری که منو به خاطر پولهایم دوست نداری؟ زن: هزارتومن بده تا قسم بخورم!
...........
برق نگاهت،چشمای خمارت،لهجه حرف زدنت، (من رو یاد گدای سر کوچمون می ندازه)
.........
رایس دستور داده:هر کس که خوشگل تر از منه اعدامش میکنم.
ما که رفتنی شدیم ،خوش به حالت که زنده میمونی!!!
...................
رئیس تیمارستان به یکی از مراقب ها می گوید: «من در این جا از همه راضی هستم، فقط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ایفل را از او بخرم.»
مراقب می گوید: «خب، چرا نمی خرید؟»
رئیس تیمارستان می گوید: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم.» :lol:
..........
اولی: «من خواب دیدم رفته ام مسافرت.»
دومی: «من هم خواب دیدم که یک غذای خوشمزه خورده ام.»
اولی:« تنهایی؟ پس چرا من را دعوت نکردی؟»
دومی: «می خواستم دعوتت کنم، ولی گفتند رفته ای مسافرت.»
...........
اتوبوس طبق معمول خیلی شلوغ بود. مسافری عصبانی به آقای چاقی که پهلویش ایستاده بود، گفت آقا! ممکن است هل ندهید!
مرد چاق با اوقات تلخی گفت: هل نمی دهم، دارم نفس می کشم.
.............. 

يه دوقلو بعد 9 ماه بدنيا نميان ميرن سونوگرافي ميبينن پسره بند نافشو انداخته دور گردن دختره ميگه :جووووووون داداش اگه بذارم لخت بري بيرون
..............
*. زنها كلا به پنج گروه اصلي تقسيم ميشن:‌گروه اول زنهائي هستند كه مردها رو بدبخت ميكنن! گروه دوم زنهائي هستند كه اشك مردها رو در ميارن! گروه سوم زنهائي هستند كه جون مردها رو به لبشون ميرسونن! گروه چهارم زنهائي هستند كه كاري ميكنن مردها روزي 18 بار‌آرزوي مرگ كنن گروه5 زنائي هستند كه به اشتباه فكر ميكنن جزو هيچكدوم از گروههاي بالا نيست
.............
*. پيغام گيره تلفني يه بچه لات : حاجيتون رفته ددر ، بعد از سوت بلبلي فرمايشتون رو بکنين ، جيک ثانيه جرينگي تيليف ميزنم ، جمال تو عشق در بست ، زززززززززززززززززززززززت زياد
..................
*. دغدغه هاي يه پسر جوان : کار ندارم - پول ندارم - سربازي نرفتم - ماشين و خونه ندارم - و ... دغدغه هاي يه دختر جوان : لاک ناخنم پاک شده - مهري سرويس طلا خريده - دختر خاله ام ماشين داره - مامان غذاي خوب نمي پزه - عروسکم رو هنوز نخوابوندم - و ... عجب دنياي باحالي
.............
*. يارو داشته پسرشو در مورد ازدواج نصيحت مي كرده، مي گه: پسرم خواستي زن بگيري، برو از فاميل زن بگير.. ببين تو همين دور وبر خودمون، داييت رفته زن داييت رو گرفته... عموت رفته زن عموت رو گرفته... حتي خود من، اومدم مادرت رو گرفتم

................
زندگی دکمه بازگشت ندارد پس مراقب کارهایی که انجام می دهی باش

..............
به معتادی گفتند با 45 و 46 و 47 و 48 جمله بساز. گفت : چلا پنجه می کشی؟ چلا شیشه می شکنی؟ چلا هف نمی زنی ؟ چلا هشتی ناراحت
.............
 را نشان داد واز او نام حيوان را پرسيد . دانش آموز هر چقدر به عكس نگاه كرد نتوانست نامش را

بگويد .معلم با عصبانيت به او گفت: اسمت را بگو تا برايت يك صفر بگذارم. دانش آموز كفشهايش را در آورد و به معلم خود گفت: شما هم از روي پاي من بگوييد اسم من چيست.
............
از يك معتاد ميپرسن چطور شد كه معتاد شدي؟ ميگه با بچه ها قرار گزاشتيم روزهاي تعطيل تفريحي بكشيم يه هويي خورديم به عيدنوروز
.....

 ترياكيه كنار خيابون واستاده بود داد ميزد:تاكشي تاكشي
تاكسيه هفت هشت متر جلوتر واميسته ترياكيه ميگه: لامشب اونجا كه وايشادي مقشدم بود.
................
يه روز يه مرده به دوستش ميگه انقلاب به امام حسين بستس.دوستش ميگه خوب چرا قسم مي خوري
................
به طرف ميگن برو يه مگس نر بيار . ميره يكي مياره و بر مي گرده .ميگن از كجا فهميدي نره ميگه از جلوي دبيرستان دخترانه گرفتمش.
..................
بر سر راهت دامی از عشق پهن کردم ولی تو با سرعت رد شدی و گفتی : میگ میگ!!! به طرف ميگن درد عشق بدتره يادرددندون؟ميگه هنوزتواتوبوس جيشت نگرفته!
...................
يه روز يه شلوارك ميره پيش دوتا شلوار ميگه منم بازي بدين شلوارا ميگن ما با جانباز ها بازي نميكنيم.
.................
توصيه اي ازيك داغ ديده:هرگزبه علامت آبي وقرمزشيرتوالت اعتمادنكن .
***********
گنجيشكه با موتو ري تصادف ميكنه از هوش ميره وقتي به هوش مياد ميبينه تو قفسه تو دلش ميگه خاك تو سرم موتوريرو كشتم
**********

بدون توي دنيا

يه قلب هست كه
فقط براي تو ميتپه
اونم قلب خودته!!!

جانباز بوده
بچش ميره كلاس رقص تكنو ياد ميگيره
مياد جلو باباش هليكوپتري ميزنه
باباش با آر- پي -جي ميزنتش


اگه عاشق شدی و می خوای به عشقت برسی به نکات زیر توجه کن:
... ... ای شیطون! مچتو گرفتم! حالا طرف کیه؟
************
تق تق تق کیه ؟ من گدای دوره گردم ، اومدم دورت بگردم !
************
عزیزم! دو ... دوس ... دوست ... سخته بگم ... دوست ... دو سه تا اس ام اس جدید داریم برام بفرستی؟
************
مخصوص نیمه شب: عروسک قشنگ من قرمز پوشیده / تو رختخواب مخمل آبیش خوابیده عروسک من چشماتو وا کن / اس ام اس تو حالا نگاه کن عروسکم اوسگول شدی برو لالا کن! :sleeping:
**************
اگر مایلید با یک انسان عقب افتاده ازدواج کنید، موارد زیر را به خاطر بسپارید: ... ... ... خاک بر سرت! مگه مایلی؟ 

 

هاست لینوکس cpanel
شنبه 1 / 9 / 1390برچسب:, :: 8:30 ::  نويسنده : محرم


اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
 
گفت: پدر يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه
 
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
 
گفت: من رفتني ام!

گفتم: يعني چي؟

گفت: دارم ميميرم
 
گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟
 
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
 
گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده
 
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟
 
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش
 
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟
 
 
گروه اینترنتی ایران سان
 

 گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
 
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
 
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
 
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
 
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
 
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
 
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
 
آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی
 
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
 
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
 
ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
 
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
 
مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
 
الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم
 
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟

 
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه
 
آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟

 
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!

 
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
 
گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟
 
گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن نه. پرسیدم خارج چي؟ و باز جواب دادند نه!


خلاصه پدر ما رفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟

باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد....

 
گروه اینترنتی ایران سان

هاست لینوکس cpanel
چهار شنبه 30 / 8 / 1390برچسب:, :: 8:33 ::  نويسنده : محرم

 

شما دوست من هستيد
سعي كن  حتماً همه متن را تا آخرين جمله بخواني. از همه مهمتر جمله آخر است كه بايد خوانده شود.
يكي بود يكي نبود، يك بچه كوچيك بداخلاقي بود. پدرش به او يك كيسه پر از ميخ و يك چكش داد و گفت هر وقت عصباني شدي، يك ميخ به ديوار روبرو بكوب.
روز اول پسرك مجبور شد 37 ميخ به ديوار روبرو بكوبد. در روزها و هفته ها ي بعد كه پسرك توانست خلق و خوي خود را كنترل كند و كمتر عصباني شود، تعداد ميخهايي كه به ديوار كوفته بود رفته رفته كمتر شد. پسرك متوجه شد كه آسانتر آنست كه عصباني شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخها را در ديوار سخت بكوبد.
بالأخره به اين ترتيب روزي رسيد كه پسرك ديگر عادت عصباني شدن را ترك كرده بود و موضوع را به پدرش يادآوري كرد. پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازاء هر روزي كه عصباني نشود، يكي از ميخهايي را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد.
روزها گذشت تا بالأخره يك روز پسر جوان به پدرش روكرد و گفت همه ميخها را از ديوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواري كه ميخها بر روي آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر كرد و گفت: « دستت درد نكند، كار خوبي انجام دادي ولي به سوراخهايي كه در ديوار به وجود آورده اي نگاه كن !! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلي نخواهد بود. پسرم وقتي تو در حال عصبانيت چيزي را مي گوئي مانند ميخي است كه بر ديوار دل طرف مقابل مي كوبي. تو مي تواني چاقوئي را به شخصي بزني و آن را درآوري، مهم نيست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهي گفت معذرت مي خواهم كه آن كار را كرده ام، زخم چاقو كماكان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. يك زخم فيزكي به همان بدي يك زخم شفاهي است. دوست ها واقعاً جواهر هاي كميابي هستند ، آنها مي توانند تو را بخندانند و تو را تشويق به دستيابي به موفقيت نمايند. آنها گوش جان به تو مي سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها هميشه مايل هستند قلبشان را به روي ما بگشايند.»
اين هفته ، هفته دوستيابي ملي است، به دوستانتان نشان دهيد چقدر براي آنها ارزش قائل هستيد.
يك نسخه از اين نوشته را براي هركسي كه او را بعنوان دوست مي شناسيد بفرستيد، حتي اگر آنها را براي دوستي كه خودش اين متن را براي شما فرستاده است، بفرستيد. اگر مجدداً اين متن به خودتان بازگشت ، بمعناي آن است كه شما در يك دايره اي از دوستان خوب قرار گرفته ايد.
شما دوست من هستيد و من به شما افتخار مي كنم.
حالا شما اين متن را براي همه دوستان و همه افراد فاميلتان بفرستيد.
لطفاً اگر من در گذشته در ديوار قلب شما حفره اي ايجاد كرده ام مرا ببخشيد.
پشت سرمن قدم برندار،
است راه رو خوبي نباشم، ممکن
قبل ازمن نيز قدم برندار
 ممكن است من پيرو خوبي نباشم
همراه من قدم بردار و دوست خوبي براي من باش

 

هاست لینوکس cpanel
چهار شنبه 30 / 8 / 1390برچسب:, :: 8:26 ::  نويسنده : محرم


دنبال کسي باش که تو را به خاطر زيبايي هاي وجودت زيبا خطاب کند نه به خاطر جذابيتهاي ظاهريت

کسي که دوباره با تو تماس بگيرد حتي وقتي تلفنهايش را قطع مي کني

کسي که بيدار خواهد ماند تا سيماي تو را در هنگام خواب نظاره کند

در انتظار کسي باش که مايل باشد پيشاني تو را ببوسد[حمايتگر تو باشد]

کسي که مايل باشد حتي در زماني که درساده ترين لباس هستي تورا به دنيا نشان دهد

کسي که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگيرد

در انتظار کسي باش که بي وقفه به ياد توبياورد که تا چه اندازه برايش مهم هستي و نگران توست و
چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

در انتظار کسي باش که زماني که تو را مي بيند به دوستانش بگويد اون خودشه [همان کسي که مي خواستم]

اگر تو اين اي-ميل را باز کني بايد حتما آن را براي چند نفر بفرستي تا
باران عشق ومحبت در تمام طول زندگيت بر تو ببارد

اين زنجيره ارتباطي را قطع نکن . بگذارباران عشق ومحبت در تمام طول زندگي بر ما ببارد.

اين اي-ميل را براي هر چند نفر که مي تواني بفرست و شاهد باش که
عشق چه قدرت و جادوي عظيمي را مي تواند به همراه بياورد.

عاشق باشید

هاست لینوکس cpanel
چهار شنبه 30 / 8 / 1390برچسب:, :: 8:11 ::  نويسنده : محرم

رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد

رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم

یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!!

با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم

تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه

زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف ف سالمه یا نه

صبح رفتم کنکور بدم .مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟ پـَـَـ نه پـَـَـ اومدم اینجا برم دسشویی
ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم

رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!

ساعت 5-4 صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته

خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟
میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم

برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ
اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم

تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!

میگه امتحانِ چی داری؟؟؟میگم وصایا,,,میپرسه وصایای امام؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ... وصایای الیزابت تیلور ...

بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.
پـَـَـ نــه پـَـَــ. نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم

به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پــَ نه پــــــَ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!!

رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟
میگه برا کباب؟
پ ن پ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می خوام

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . .پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه

مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش روبه بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس

ماشین رو بردم سرویس ، میگم فـــیلترش هم بذار ، میگه فـــلتر هوا؟
پ نه پ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک

یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم

داداشم گفت چرا بال بال میزنی؟چیزی پرید تو گلوت؟گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم خودم رو آماده پروار میکنم

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم

تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین

بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه اوردین بستری کنین؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اوردیم خون بده بریم

کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار
گفت واسه صبونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون

خواهرم از بیرون میاد خونه..میبینه پشت سیستمم...میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!

میری مسجد وضو بگیری تا نماز بخونی میبینی یه آقایی میرسه میگه پسر جان وضو میگیری میگی پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام قزل الا صید کنم

نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماشین جدیدمه طرح بربری تولید شده

تو لباس فرم منو دیده میگه سربازی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم

ساعت 7 صبح رفتم برا امتحان دانشگاه نگهبانه میپرسه امتحان داری؟ میگم پــَ نه پــَ اومدم خمیر بگیرم بدم دست نونوا

در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه

تو هواپیما نشستم دارم دعا می خونم بغل دستیم می گه دعا می کنی سالم برسی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می کنم سقوط کنیم

از بالا در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت!!!

یکی‌ زنگ زده میگه شما فرشادین میگم نه میگه پس اشتباه گرفتم؟ پـَـَـ نــه پـَـَـــ من فرشادم صدای تورو شنیدم الزایمرگرفتم یادم نیست !!!

زنه شیکمش اومده جلو ، رفیق ما میپرسه این حامله س؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ این زن آقا گرگه اس، شنگول رو خودش خورده، منگول رو داده شوهرش


تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم !!

اومده از خواب بیدارم کرده میگه خوابی ؟
پـــــ نه پــــ دوستم چشم گذاشته منم رفتم زیر پتو قایم شدم نصف شبی

حسینی بای دست پسره رو گرفته میگه با یاد چی میری کنکور بدی؟پسره میگه با یاد خدا.....پـَـَـ نــه پـَـَــــ بگه به یاد دوست دخترم میرم سر جلسه

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازی!!!

کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 5 / 8 / 1390برچسب:, :: 9:22 ::  نويسنده : محرم


زندگی

می اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق.
بیاندیش که اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟
آثار عشق در کجای زندگیت است؟


دلم به حال عشق می سوزد
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است



رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد



زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده


به تکاپو می افتی ... در غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر



هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود ندارد
سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی
و یا شاید نمی فهمیدی


امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...
اما افسوس که خیلی زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده

آن كس كه لذت یك روز زیستن و عاشق بودن را تجربه كند،
انگار كه هزار سال زیسته و آنكه امروزش را قدر نمیداند،
هزار سال هم به كارش نمی آید !



اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین
اگه اعلام کنن دنیا داره تموم میشه



تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها
یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که واقعا دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم



در همان یك روز دست بر پوست درخت می كشین ...
روی چمن میخوابین
كفشدوزك ها رو تماشا میکنین ...



سرتونو را بالا میگیرین ... و ابرها را میبینین
انگار که بار اوله اونهارو میبینین و به آنهائی كه نمیشناسین سلام میکنین
غصه نباید بخورین ... وگرنه همین یه روز رو هم با غصه خوردن از دست میدین ...



شما در همان یك روز آشتی میکنین و می خندین می بخشین
تازه میفهمین عاشق بودین و نمیدونستین
این قدر که غرق در زندگی بودین
هیچوقت نه به کسی محبت کردین و
نه اجازه محبت کردن رو به کسی دادین



دلم میسوزه واسه آدم هایی که همیشه در فردا زندگی میکنن
به خیال داشتن عمر نوح



خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی



همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم



خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 5 / 8 / 1390برچسب:, :: 9:13 ::  نويسنده : محرم

 


 

الهــــــــــی :

 

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم 

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

***

در اگر باز نگردد نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

***

کس بغیر از تو نخواهم .چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 5 / 8 / 1390برچسب:, :: 9:10 ::  نويسنده : محرم

 

ستاد مبازه با فتنه پ نه پ
 
 
 
 
به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم
 
 

)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح(
   
     رفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟
میگم: بله، دستتون درد نکنه )گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها(    

ميخوام مسواك بزنم
   مامانم مي پرسه ميخواي مسواك بزني؟؟
ميگم بله مامان جون..
ميگه خمير دندونم روش ميزني؟؟
 ميگم بله مامان جان..
ميگه خاك تو سرت اين همه موقعيت پ ن پ درست كردم واست استفاده نكردی
 منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون
    
بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟
میگم...اگه شما صلاح بدونین )ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)      

رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟
 گفتم بله اومديم خون بديم. شما هم بفرماييد بساط لودگي تون رو جاي ديگه پهن کنيد.
يارو همون جا به گريه افتاد و ابراز پشیمونی کرد.
 ]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهي از منکر[    

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
میگم نون باشه بقیش مهم نیس    

از اتاقم اومدم بیرون ،در دستشویی رو باز کردم .مامانم میگه داری میری دستشویی؟میگم نرم؟؟؟

به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟
 تا اومدم بگم  پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزن من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم

     ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟
 میگه گشنته ؟ چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم :
 بله گشنمه ]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ [    

نوزاده تو بغل مامانش گریه میکرده مامانه میگه قربونت برم گرسنته؟
 بچه هه میگه پَ نَ پَ دارم برای گرسنگان و زلزله زدگان سومالی گریه میکنم (واحد نفوذی پ نه پ)    

رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟
 گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید )ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگ‌سازی به جای حاضر جوابی(    

رفتم دستتشویی هی دارم در میزنم! میگه هاااان، دستشویی داری؟
 پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخریم مهلت ثبت نام جشنواره حساب های قرض الحسنه بانک صادراته، جا نمونی! طرف اومد بیرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدین از این چرت و پرتا بگین (کمیته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سیار مستقر در توالت عمومی)    

تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟
 گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل (ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان

 

هاست لینوکس cpanel
پنج شنبه 5 / 8 / 1390برچسب:, :: 9:3 ::  نويسنده : محرم
درباره وبلاگ

فردا اگر بدون تو باید به سر شود فرقی نمی کند شب من کی سحر شود شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود رنج فراق هست و امید وصال نیست این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درد دل کنم و دردسر شود ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند دیگر قرار نیست کسی با خبر شود موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است بگذارگفتگو به زبان هنر شود
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه ها و آدرس moharram59.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 143
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 145
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 316274
تعداد مطالب : 122
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


هاست لینوکس cpanel

استخاره آنلاین با قرآن کریم


فال حافظ


فال امروز


ساخت كد صوتی آنلاين

مشاهده جدول کامل ليگ برتر ايران

 

Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه



user_pref("capability.policy.policynames", "allowclipboard"); user_pref("capability.policy.allowclipboard.sites", "https://www.mozilla.org"); user_pref("capability.policy.allowclipboard.Clipboard.cutcopy", "allAccess"); user_pref("capability.policy.allowclipboard.Clipboard.paste", "allAccess");